وعده صلح جهانی
وعدهء
صلح جهانی
ترجمهء بیانیهء بیت العدل اعظم خطاب به اهل عالم
مرکز جهانی بهائی
اکتبر ١٩٨٥
صلح بزرگی که آرزوی دل و جان نیک اندیشان جهان در قرون و اعصار بوده و در باره اش عارفان و شاعران در نسلهای پی در پی سخن گفته و در کارگاه خیال
نمودارش ساخته اند، صلحی که تحقّقش نوید تمام کتب مقدّسه در هر دور بوده حال به دستیابی ملل عالم نزدیک گشته است...
این اوّلین بار در تاریخ جهان است که می توان تمام کره زمین را با وجود اختلافات
بیشمار مردمش به شکل یک واحد مجسّم کرد. پس استقرار صلح جهانی نه تنها امکان دارد بلکه اجتناب ناپذیر است و مرحله دیگری از ترقّی و تکامل عالم است که به قول یکی از متفکّرین بزرگ، مرحله جهانی شدن عالم بشری است...
صلح جهانی آیا فقط بعد از وقوع وحشت و بلائی عظیم که مولود تمسّک مُصرّانه بشر به روشهای ناهنجار قدیمی است باید تحقّق یابد یا آنکه فی الحال صورت پذیر است و از طریق اراده و عزمی راسخ که نتیجه مذاکره و مشورت باشد حاصل خواهد شد؟ اختیار یکی از این
دو راه، امروز در مقابل اهل عالم قرار گرفته است. اگر بشر در این موقع بحرانی و حسّاس که مشکلات بیشمار ملل مختلفه به یک مشکل مشترک یعنی بیم درباره سرنوشت جهان مبدّل گشته در نابودی جنگ و آشوب موفّق نشود به مسئولیت وجدانی خویش عمل نکرده است. امّا خوشبختانه نشانه
های مثبت و امید بخشی در افق عالم پیداست:
از جمله قدمهای محکم و بلندی است که بشر به سوی یک نظم جهانی برداشته و به تأسیس جامعه ملل در اوائل این قرن پرداخته که حال منجر به تشکیل سازمان ملل متّحد
با اساسی وسیع تر گشته است...
از جمله موفّقیت اکثریت ملل جهان بعد از جنگ دوم جهانی به کسب استقلال کشور های خویش است که مبیّن انجام و اتمام سیر تکاملی اقوام در تأسیس اوطان و شرکت این ملل نوخاسته
با کشور های کهنسال در امور و منافع مشترک است...
از جمله ازدیاد فراوان همکاری در فعّالیتهای علمی، تربیتی، حقوقی، اقتصادی و فرهنگی توسّط مردمی است که تا به حال دشمن یکدیگر و جدا از هم بوده اند...
از جمله افزایش بی سابقه تعداد سازمانهای بین المللی خیریه و انسان دوست در چند دهه اخیر و توسعه نهضت های زنان و جوانان به منظور خاتمه دادن به جنگ و ستیز است...
از جمله رشد و نموّ طبیعی دسته های وسیع و منظّمی از مردم عادی جهان است که خواهان ایجاد تفاهم بین خود از راه ایجاد روابط و اتّصالات متقابله اند...
پیشرفت های علمی و فنّی که در
این قرن بسیار مبارک حاصل گشته، پیشآهنگ و طلیعهء ترقّیات عظیمه در تکامل اجتماعی جهان و مبیّن آن است که حال، بشر برای حلّ مشکلات معمول خویش وسائل و ابزار لازم را در دست دارد. پیشرفت علوم فی الحقیقه وسائل و وسائطی را تدارک دیده که به مدد آنها می توان یک حیات
پیچیده و معضل جهان متّحد را به خوبی اداره کرد. با وجود این هنوز موانع بسیاری بر سر راه است. شکّ و تردید ها، کج فهمی ها، تعصّبات، سوء ظنّ ها و خود خواهی های کوته نظرانه بر روابط میان کشور ها و بر مردم جهان مستولی گشته است...
ما امنای امر بهائی بنا به وظیفهء روحانی و وجدانی خویش بر آنیم که فرصت را مغتنم شماریم و انظار اهل عالم را به کلام نافذ حضرت بهاء اللّه مؤسّس آئین بهائی که بیش از یکصد سال پیش اوّل بار به فرمانروایان جهان ابلاغ فرمود متوجّه
سازیم. می فرماید:
"اریاح یأس از جمیع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم یوماً فیوماً در تزاید، آثار هرج و مرج مشاهده می شود چه که اسبابی که حال موجود است به نظر موافق نمی آید."
اتّفاقات عالم و تجارب عمومی بشری این قضاوت و پیش گوئی را تأیید نموده است، معایب و نواقص نظم کنونی جهان به خوبی واضح و نمایان است زیرا کشورهای جهان که به صورت ملل متّحد متشکّل شده اند از نابود کردن شبح جنگ عاجز و از منع تهدیدی که متوجّه انهدام نظم اقتصادی جهان
و شیوع هرج و مرج و ترور گردیده ناتوانند و قادر نیستند مصائب و بلایائی را که این مشکلات و صدمات دیگر متوجّه میلیونها نفر از بشر نموده از میان بردارند. حتّی اینگونه تعدّیات و مخاصمات چنان تار و پود نظامهای اجتماعی و اقتصادی و دینی ما را فرا گرفته که بسیاری را
بر آن داشته که زور گوئی و تجاوز را در خمیره طبیعت بشری سرشته دانند و از میان بردنش را مستحیل و غیر ممکن شمارند...
اتّکاء به چنین نظر و اعتقادی نتیجه اش تضادّی است که امور بشری را دچار فلج
می سازد زیرا از طرفی مردم تمام کشور ها اعلان می کنند که نه تنها حاضر به صلح و سلامند بلکه آرزومندند که صبح صلح و آشتی بدمد و ترس و هراس وحشتناکی که زندگی روزانه شان را معذّب ساخته نابود شود. از طرف دیگر بی دریغ مُهر قبول بر این نظر می نهند که چون نوع انسان
ذاتاً خود پرست و متعدّی است از بنای یک نظام اجتماعی که در عین حال مترقّی و صلح آمیز و متحرّک و هم آهنگ باشد عاجز و نا توان است نظامی که هم ابتکار و خلّاقیت افراد انسانی را آزاد گذارد و هم مبتنی بر تعاون و تعاضد و تفاهم متقابله باشد. هر چه نیاز ما بصلح جهانی
بیشتر شود لزوم ارزیابی دربارهء تضادّ مذکور که مانع حصول صلح است بیشتر می گردد و باید دربارهء تصوّراتی که معمولاً معیار وضع نامساعد تاریخ بشر است تحقیقی بیشتر شود و اگر منصفانه تحقیق شود معلوم می گردد که آن وضع نه تنها مبیّن فطرت اصلیهء انسان نیست، بلکه نمایش
نا درستی از روح بشری و حقیقت انسانی است. قبول این نکته مردم را بر آن می دارد که قوای سازنده اجتماعی را به حرکت آورند و چون آن قوا موافق با فطرت بشری است باعث هم آهنگی و همکاری می گردد نه جنگ و ستیز...
اختیار
چنین نظری مستلزم آن نیست که آنچه را که در گذشته بر سر بشر آمده منکر شویم بلکه سبب می شود که علل بروز آن وقایع را درک نمائیم. آئین بهائی آشوب کنونی جهان و مصائب حاصله در حیات انسان را به منزله یک مرحلهء طبیعی از مراحل رشد و نموّ یک جریان حیاتی و زنده بشری می
شمارد که مآلاً و حتماً به وحدت نوع انسان در ظلّ یک نظم اجتماعی که حدود و مرزی جز مرز کره زمین ندارد، منجر خواهد شد...
عالم بشری به منزلۀ یک واحد ممتاز و زنده، مراحل تکامل چندی را مشابه مراحل
شیرخوارگی و کودکی یک فرد طی کرده و در این زمان به آخرین مراحل پر شور و شرّ نوجوانی رسیده که خود مقدّمه ورود به مرحله بلوغ موعود است. اگر صادقانه اذعان کنیم که تعصّب و جنگ و استثمار همه مظاهر مراحل کودکی و نابالغی بشر در مسیر گسترده تاریخی اش بوده و اگر قبول
کنیم که این سرکشی و طغیان که امروز نوع بشر ناچار بدان مبتلاست علامت وصول هیئت اجتماع به مرحلهء بلوغ اوست آنوقت جائی دیگر برای یأس و حرمان باقی نمی ماند زیرا دیگر همه آنها از لوازم ضروری و از عزم جزم بشر در بنای یک عالم مقرون به صلح و آرامش به شمار می آید.
اینکه آیا چنین امر خطیری ممکن الحصول و قوای سازندهء چنان بنائی موجود است و اینکه آیا می توان بنیان هائی نهاد که جامعهء انسانی را متّحد سازد، مطالبی است که از شما تقاضا داریم تا درباره اش به تجربه و تحقیق بپردازید...
هر قدر سالهای آینده محتملاً مشحون از عذاب و مصیبت باشد و هر قدر افق کنونی عالم تیره و تار دیده شود، جامعه بهائی معتقد است که نوع بشر بر مقابله با چنین امتحان و انقلاب بزرگی تواناست و از نتائج مطلوبه حاصله اش مطمئنّ است...
به عقیدهء ما این انقلابات مدهشه ای که عالم انسانی به سرعت با آن رو به رو می شود سبب نابودی تمدّن بشری نمی گردد بلکه باعث بروز قوای مکنونه در حقیقت انسان می شود و " مقام و رتبه و شأن هر انسانی را " ظاهر و عیان
می سازد...
مواهبی که نوع انسان را از سایر مظاهر وجود ممتاز می کند در لطیفه ای مکنون است که از آن به روح انسانی که عقل نیز از خواصّ ذاتی آنست تعبیر می شود...
این مواهب سبب شده که انسان را قادر بر ساختن بنیان تمدّن سازد و از لحاظ مادی مرفّه اش نماید. اما موفّقیت در این امور هرگز سبب ارضاء روح انسانی نگشته است زیرا روح انسانی لطیفه ای است که به عالم برتر مایل و به جهان غیب راغب است
پروازش به سوی حقیقت مطلقه و ذات لایُدرَک یا جوهر الجواهری است که نامش خدا است و ادیان که پی در پی در هر زمان به واسطه شموس ساطعه روحانی ظاهر شده و مهمترین رابطه بین بشر و آن حقیقت غیبیهء مطلقه بوده اند همه سبب شده اند که استعداد و قوای بشری بیدار و مصفّا گردد
و توفیقات روحانی انسان با ترقّیات اجتماعیش هم عنان شود. لهذا هیچ کوشش معتبری در راه اصلاح امور انسانی و تأسیس صلح جهانی نمی تواند از امر دین غافل ماند...
سعی بشر در فهم حقیقت دین و عمل به
فرائض دینی در صفحات تاریخ ثبت است. یک مورّخ بزرگ دین را به قوّه ای تعبیر نموده که در طبیعت بشری سرشته شده است. هر چند نمی توان منکر شد که سوء استفاده از این قوّه در بروز بسیاری از فتنه ها و آشوبها در جامعه و ظهور جنگ و جدال بین افراد سهمی بسزا داشته است ولی
در عین حال هیچ ناظر منصفی قادر بر انکار تأثیر کلّی دین بر آثار اساسی مدنیت انسانی نمی باشد.به علاوه لزوم دین برای نظم جامعه و تأثیراتی که دین بر قوانین و اخلاقیات بشری داشته مکرّراً به ثبوت رسیده است...
حضرت بهاء اللّه در وصف دین در مقام یک نیروی اجتماعی می فرماید:"دین سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمینان من فی الامکان است." و در بارهء فساد و زوال دین چنین می فرماید:"اگر سراج دین مستور ماند هرج و مرج راه یابد و نیّر عدل و انصاف و آفتاب امن و
اطمینان از نور باز مانند." و آثار بهائی در بارهء نتائج حاصله از چنین وضعی حاکی است که " اگر عالم از پرتو دین محروم گردد، انحراف طبیعت بشری و تدنّی اخلاق و فساد و انحلال مؤسّسات انسانی به شدید ترین و بدترین وجه صورت پذیرد، طبیعت بشری به ذلّت گراید، اطمینان
سلب گردد، نظم و ضبط قانون از میان بر خیزد و ندای وجدان مسکوت ماند و پردهء حیا دریده شود و حسّ مسئولیت و هم بستگی و وفا و رعایت یکدیگر خاموش گردد و نعمت آرامش و شادمانی و امید به تدریج فراموش شود..."
پس
اگر بشریت به تضادّ فلج کننده ای دچار گشته باید به خود بنگرد و غفلت خویش را به یاد آورد و به نداهای گمراه کننده ای که به آن دل بسته بیندیشد و متوجّه شود که چگونه به نام دین این همه سوء تفاهم و سرگردانی و آشفتگی به وجود آمده است. کسانی که چشم بسته و خود خواهانه
اصرار به معتقدات مخصوص و محدود خود و تفاسیری غلط و ضدّ و نقیض از کلام پیغمبران خدا به پیروان و مُریدان خویش تحمیل نموده اند مسئولیت سنگینی در ایجاد این سر گردانی و آشفتگی دارند علی الخصوص که این آشفتگی بر اثر موانع و سدهای مصنوعی که میان عقل و ایمان و علم
و دین برپا گشته غلیظ تر و شدید تر می گردد...
چون با نظر انصاف در کلام مؤسّسین ادیان بزرگ تحقیق شود و محیط اجتماعی زمانی که آن بزرگواران به رسالت خویش پرداخته اند در نظر آید معلوم می گردد که
این مشاجرات و تعصّباتی که سبب تدنّی جامعه های دینی و بالنّتیجه تدنّی تمام شئون انسانی گشته در پیشگاه دین مردود است. شاهدی که نظر مذکور را تأیید می کند آنکه در تمام ادیان بزرگ جهان این پند مکرّر آمده که آنچه به خود نمی پسندی به دیگری مپسند و این تعلیم از دو
طریق مؤید آن نظر است یکی آنکه جوهر و چکیدهء مفاهیم اخلاقی و آشتی بخش تمام ادیان است در هر زمان و مکان که ظاهر شده باشند و دیگر آنکه نفس این تکرار جنبهء وحدت ادیان را که حقیقت ذاتی آنهاست به ثبوت می رساند حقیقتی که مع الاسف بشر با تعابیر نارسا و نادرستی در
تفسیر تاریخ به کلّی از درک آن غافل مانده است...
اگر نوع بشر مربّیان روحانی عصر طفولیت خویش را با دیدگانی واقع بین می نگریست و در فطرت حقیقی آنان به عنوان وسائط بنای تمدّن عالم غور و تحقیق
می کرد یقیناً از نتائج و ثمرات ظهور پی در پی آنان بهره ای صد چندان می گرفت. افسوس که چنین نشد. احیاء حمیت مفرطه از جانب متعصّبان مذهبی را که حال در بسیاری از نقاط جهان به وجود آمده نباید چیزی جز سَکَرات مُوت، شمرد زیرا نفس عُنف و تعدّی و تجاوز که همراه اینگونه
نهضت ها است خود نشانهء ورشکستگی و افلاس آنهاست. واقعاً از غم انگیز ترین و عجیبترین خواصّ این تعصّبات مذهبی آنست که هم ارزش کمالات معنوی را که اسباب حصول وحدت عالم انسانی است پایمال می کند و هم موفّقیت اخلاقی و معنوی را که نصیب هر یک از آن ادیان گشته خوار و
بی اعتبار می سازد...
دین قطع نظر از اینکه قوّه ای حیاتی در تاریخ بشری بوده و قطع نظر از احیاء تعصّبات جائرانهء مذهبی در این ایام، در نظر عدّه روزافزون مردم جهان امری لغو و باطل و در قبال حلّ
مشکلات دنیای جدید بسیار نارسا به شمار آمده است. لهذا مردم یا در پی کسب لذّات و ارضاء شهوات مادّی رفته اند و یا مرامهای ساختهء بشر را جانشین دین ساخته اند و آنها را سبب نجات جامعه از یوغ کمر شکن شرّ و فساد دانسته اند...
امّا افسوس تقریباً همهء این مرامها به جای آنکه مفهوم وحدت عالم انسانی را در بر گیرد و به ترویج توافق و آشتی در میان مردم مختلف پردازد، از طرفی از حکومت های ملّی بتُی ساخته و سایر مردم جهان را مُنقاد و مطیع یک ملّت یا یک نژاد یا یک طبقه قرار
داده و مباحثه و مبادلهء افکار را ممنوع و متوقّف دانسته و میلیونها مردم گرسنه را بی رحمانه رها کرده تا قربانی معاملات خود سرانهء بازار های جهان گردند که خود باعث تشدید مصائب اکثریت نوع بشر گشته است و از طرف دیگر اجازه داده است که عدّه قلیلی از آدمیان در ثروت
و رفاهی غوطه ور شوند که آباء و اجداد شان حتّی خوابش را هم نمی دیده اند. چه رقّت انگیز است کارنامهء مرامهائی که اصحاب عقل و دانش این جهان به جانشینی دین ساخته و پرداخته اند...
قضاوت قاطع و
ثابت تاریخ دربارهء ارزش آن مرامها را باید در یأس و حرمان انبوه مردمانی جستجو نمود که در محراب آن مرامها نماز می گزارند. این مرامها که ده ها سال توسّط نفوسی که از این ممرّ در جامعهء انسانی مقام و منصبی یافته و با قدرتی بی حدّ و حصر و روز افزون به اجرای آنها
پرداخته اند چه ثمر داشته و جز مفاسد و امراض اقتصادی و اجتماعی مهلکی که در این سالیان اخیر قرن بیستم هر گوشه جهان را مبتلا ساخته چه نتیجه ای به بار آورده است؟
تمام این مصائب ظاهری یک ضرر و
آسیب معنوی داشته که انعکاسش در لاقیدی و بی مبالاتی متداول کنونی و نیز در خاموش شدن شرارهء امید در قلوب میلیونها نفر از مردم محروم و بلا کشیدهء جهان به خوبی دیده می شود...
دیگر وقت آن فرا رسیده
تا به حساب مروّجین مرامهای مادّی، چه در شرق و چه در غرب چه منسوب به کاپیتالیسم و چه به کمونیسم، که مدّعی رهبری اخلاقی جهانیان بوده اند رسیدگی کرد و پرسید که آیا جهان جدیدی که این مرامها وعده داده بودند در کجاست؟ آیا صلح جهانی که دعوی تحصیلش را داشته و خود
را وقف آن می شمرده اند چه شد؟ آیا وصول به مرحلهء پیروزی های فرهنگی که می گفتند بر اثر تفوّق فلان نژاد و فلان کشور و فلان طبقه از طبقات بشر حاصل می شود به کجا انجامید؟ چرا اکثریت مطلق جمعیت جهان در این زمان بیش از پیش در گرسنگی و بدبختی غوطه ورند و حال آنکه
ثروتهای نامحدودی که حتّی فرعون ها و قیصرها و یا حتّی امپراطوریهای قرن نوزدهم خوابش را هم نمی دیدند اینک در دست حاکمان امور بشری انبار شده است؟
باری ریشهء این خطا را که می گویند نوع انسان ذاتاً
و قطعاً خود خواه و متجاوز است باید در این نکته دانست که دنیا دوستی و مادّیت پرستی که موجد و مولّد و در عین حال صفت مشترک جمیع آن مرامها است مورد تمجید و تقدیر واقع شده و همین جاست که باید زمینهء بنای یک جهان جدید را که شایستهء فرزندان ما باشد پاک و هموار ساخت...
این که مقاصد و اهداف مادّی نتوانسته است حاجات بشر را روا نماید امریست که به تجربه رسیده و نفس این تجربه باید ما را بر انگیزد تا برای یافتن راه حلّ مشکلات مهلک جهان کوشش های دیگر تازه ای مبذول داریم. شرائط تحمّل
ناپذیری که جامعهء بشری را فرا گرفته همه از شکستی مشترک حکایت می کند و این وضع به جای آنکه گروه های متخاصم بشر را که در مقابل هم سنگر گرفته اند تشویق به آرامش و دوستی کند تهییج و تشویق به خصومت می گرداند...
پس این مرض را علاجی کلّی و فوری باید یافت و درمان این درد در رتبهء اوّل مربوط به طرز فکر جهانیان است. باید دید که آیا بشر در غفلت و سرگردانی خویش همچنان مداومت می ورزد و به مفاهیم کهنه و مندرس و خیالبافی های غیر منطقی تمسّک می جوید یا آنکه رهبران
بشر پیرو هر مرام و آئینی که باشند حاضرند قدم همّت به پیش نهند و با عزمی راسخ و مشورت یکدیگر متّحداً به حلّ معقول مشکلات پردازند؟
چه نیکوست که خیر اندیشان و خیر خواهان نوع انسان به این پند
گوش فرا دهند: " اگر مرامهای مطلوب نیاکان و مؤسّسات دیر پای پیشینیان و اگر بعضی از فرضیات اجتماعی و قواعد دینی از ترویج منافع عمومی عالم انسانی عاجزند و حوائج بشر را که دائماً رو به تکامل می رود دیگر بر نمی آورند چه بهتر که آنها را به طاق نسیان اندازیم و به
خاموشکده عقائد و تعالیم منسوخه در افکنیم. در جهان متغیری که تابع قوانین مسلّم کُون و فساد است چرا آن مرامها را باید از خرابی و زوال که ناگزیر جمیع مؤسّسات انسانی را فرا می گیرد، معاف و مستثنی دانست؟ وانگهی معیارهای حقوقی و عقائد و قواعد سیاسی و اقتصادی فقط
برای آن به وجود آمده که منافع عموم بشر را محفوظ دارد نه آنکه به خاطر حفظ اصالت یک قانون یا یک عقیده بشر قربانی شود..."
تحریم سلاحهای اتمی و منع گاز های سمّی و غیر قانونی ساختن جنگهای میکروبی
ریشهء علل جنگ را در جهان خشک نمی کند. و هر چند این اقدامات عاملی از عوامل مهمّ استقرار صلح محسوب است باز به خودی خود سطحی تر از آنست که بتواند نفوذی عمیق و پایدار داشته باشد و ملل عالم آنقدر زیرک و صاحب ابتکارند که اسباب و وسائلی به شکل دیگر تدارک نمایند و
به مدد غذا و مواد خام و پول و اقتصاد و صنعت و مرام و تروریسم بنیان یکدیگر را بر اندازند و سیادت پایان ناپذیر خویش را بر دیگران تحمیل نمایند...
اختلال عظیم کنونی را که در امور بشری روی داده
نمی توان از طریق رفع اختلافات و منازعات معین و مخصوص بین ممالک از میان برداشت بلکه یک شالودهء صحیح و موثّق بین المللی باید یافت تا چارهء کار گردد...
شکّی نیست که رهبران کشور ها از جوهر مشکلات
عالم باخبرند و آن را پیوسته در مسائل روز افزونی که با آن مواجه هستند منعکس می بینند و به قدری پیشنهاد و راه حلّ مشاکل از نفوس هوشیار و اهل تحقیق و سازمانهای وابسته به ملل متّحد پی در پی عرضه شده و روی هم انباشته گشته که دیگر کسی نمی تواند ادّعا کند که از مسئلهء
ضرورت مقابله با حوائج شدید زمانه غافل و بی خبر است...
امّا مشکل اینجاست که در عزم و ارادهء ما فلج و عجزی حاصل شده که باید به آن توجّه نمود و با جرأت و ثبات به حلّش پرداخت. ریشهء این عجز و
ناتوانی چنانکه گفته شد در این پندار نهفته است که بشر بالذّات جنگجو و ستیزه خو است و لذا حاضر نیست برای حفظ مصالح نظم جهانی از منافع خصوصی ملّی دست بردارد و نمی خواهد برای تأسیس یک حکومت جهانی با همه مزایای عظیمی که دارد با جرأت دست به کار شود...
علّت دیگر آنست که جمهور خلایق که اکثراً بی خبر و تحت انقیادند نمی توانند به اظهار این آرزو پردازند که طالب نظم جدیدی هستند که در سایه اش با سایر مردم جهان در صلح و آرامش و رفاه به سر برند...
قدمهائی که مِن باب آزمایش مخصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم به سوی تأسیس نظم عالم برداشته شده، بسیار امید بخش است. تمایل روز افزونی که جرگه هائی از ملل مختلفه در ایجاد روابط میان خود بر اساس همکاری در حفظ منافع مشترک
به منصّهء ظهور در آورده اند مبیّن این نکته است که بالمآل تمام ملل عالم قادرند که بر علّت فلج و ناتوانی مذکور فائق آیند. اتّحادیهء کشور های جنوب شرقی آسیا، جامعه و بازار مشترک کشور های کارائیب، بازار مشترک آمریکای مرکزی، شورای تعاونی اقتصادی، جامعهء اقتصادی
اروپا، جامعهء کشور های عربی، سازمان وحدت افریقا، سازمان کشور های آمریکائی،شورای جنوب پاسیفیک این سازمانها و نظائرش با مساعی و مجهودات مشترک خود راه را برای استقرار نظم جهانی هموار می سازند...
از
علائم امید بخش دیگر آنکه انظار مردم روز به روز بیشتر به مشکلاتی که ریشه های عمیق تر دارد معطوف می گردد چنانکه سازمان ملل متّحد با وجود تمام نقائصش بیش از چهل بیانیه و میثاق بین المللی علی رغم بسیاری از ممالک به تصویب رسانیده و مردم عادّی را جان تازه ای بخشیده
است. اعلامیهء بین المللی حقوق بشر، میثاق منع کشتار دسته جمعی و مجازات آن و سایر اقداماتی که برای رفع تبعیضات نژادی و جنسی و مذهبی مبذول گشته، رعایت حقوق کودک، منع استعمال شکنجه، قلع و قمع گرسنگی و سوء تغذیه و استفاده از پیشرفتهای علمی و فنّی در راه صلح و به
سود مردم. تمام این اقدامات اگر از روی شهامت و شجاعت مُجری گردد و توسعه پذیرد سبب خواهد شد که به زودی طلیعهء آن روز فرا رسد که کابوس جنگ دیگر نتواند بر روابط بین المللی سایه افکند. لازم نیست که از اهمّیت موضوع هائی که در این بیانیه ها و میثاق های بین المللی
مندرج است ذکری کنیم امّا بعضی از آن مطالب چون مستقیماً مربوط به استقرار صلح جهانی می گردد مستحقّ توضیحی بیشتر است...
از جمله آنکه نژاد پرستی که یکی از مهلکترین و ریشه دارترین مفاسد و شرور
است سدّ محکمی در راه صلح به شمار می آید و حیثیت و اصالت انسان را زیر پا می گذارد و به هیچ بهانه و عنوانی نمی توان موجّهش دانست. نژادپرستی ظهور استعدادهای بیکران قربانیانش را معوّق و عاطل می سازد و مروّجینش را به فساد و تبهکاری می کشاند و ترقّیات بشری را متوقّف
می دارد. اگر بخواهیم بر این مشکل فائق آئیم باید سعی کنیم تا تمام کشور ها اصل وحدت عالم انسانی را که مستظهر به اقدامات مناسب حقوقی و تدابیر اجرائی است قبول کنند...
دیگر آنکه اختلاف فاحش و مفرط
میان فقیر و غنی سر چشمهء مصائب بسیار شده که جهان را از حال توازن خارج می کند و عملاً به پرتگاه جنگ می کشاند. بسیار کم اند جامعه هائی که درست به این مشکل پرداخته باشند. راه حلّ این مشکل را باید در ترکیبی از مجموعه ای از اقدامات روحانی و اخلاقی و عملی جستجو
نمود و به آن با دیدهء تازه ای که مستلزم مشورت با متخصّصین در میدانهای وسیع و متنوّع باشد نگریست. مشورتی که خالی از شائبهء مجادلات مرامی و اقتصادی باشد و در آن مردمی را که قرار ها و تصمیمهای متّخذه در زندگیشان تأثیر مستقیم دارد ذی مدخل سازد. این امر نه تنها
وابسته به لزوم تعدیل معیشت و از میان بردن فقر و ثروت مفرط است بلکه با حقائق روحانیه ای مربوط است که ادراکش سبب اتّخاذ یک روش و رفتار جدید بین المللی می گردد که خود سهمی عظیم در حلّ آن مسئله دارد...
دیگر
آنکه مبالغه و افراط در تمسّک به اصول ملّیت که امری جدا از حسّ وطن پرستی سالم و مشروع است باید جای خود را به اخلاص و وفاداری وسیع تر یعنی محبّت عالم انسانی تفویض نماید. حضرت بهاء اللّه چنین می فرماید: "عالم یک وطن محسوب است و مَنْ عَلَی الاَرض اهل آن ". این
مفهوم که عالم وطن ما است نتیجه ای است که بر اثر ترقّیات علمی و بر اثر وابستگی غیر قابل انکار کشور ها به یکدیگر حاصل شده و جهان حکم یک وطن یافته است. در عین حال بدیهی است که جهان دوستی ممانعتی با وطن پرستی ندارد بلکه امروز در جامعهء جهانی مصلحت هر جزء هنگامی
به بهترین وجه تأمین می شود که منافع کلّ منظور و ترویج گردد. از این جهت فعّالیتهای بین المللی کنونی در میدانهای مختلف که سبب ایجاد محبّت متقابل و هم بستگی در میان اهل عالم می گردد باید افزایش یابد...
دیگر
آنکه اختلافات دینی در سراسر تاریخ باعث حدوث نزاعها و جنگهای بی ثمر و مانع ترقّی و پیشرفت گشته و روز به روز نزد مردم دیندار و بی دین هر دو مبغوض تر و منفور تر جلوه می کند. پیروان ادیان باید با مسائل اساسیه ای که علّت این منازعات گشته رو برو گردند و جوابی صریح
برای آن بیابند و ببینند که این اختلافات را هم از لحاظ عملی و هم نظری از چه راهی میتوان مرتفع ساخت. امر مهمّی که مقابل رهبران مذهبی قرار گرفته این است که با قلبی سرشار از جوهر شفقت و حقیقت جوئی نظری به حال اسف بار بشر اندازند و از خود بپرسند که آیا نمی توانند
در پیشگاه خالق متعال خاضعانه اختلافات فلسفی و مشاجرات دینی خود را با سعهء صدر و حلم و مدارا به کنار افکنند و قادر گردند که با یکدیگر برای حسن تفاهم بیشتر بین ابناء بشر و ایجاد صلح و سلام همّت و همکاری نمایند؟
دیگر آنکه آزادی زنان و وصول به تساوی میان زن و مرد هر چند اهمّیتش چنانکه باید هنوز آشکار نباشد یکی از مهمترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است. انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از جمعیت جهان است و چنان عادت و رفتار
نا هنجاری را در مردان به وجود می آورد که اثرات نا مطلوبش از خانه به محلّ کار و به حیات سیاسی و مآلاً به روابط بین المللی کشیده می شود. انکار مساوات میان زن و مرد هیچ مجوّز اخلاقی و عملی یا طبیعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جمیع مساعی بشری سهمی کامل و متساوی
داشته باشند از لحاظ اخلاقی و روانی جوّ مساعدی خلق خواهد شد که در آن صبح صلح جهانی پدیدار گردد...
دیگر آنکه تعلیم و تربیت عمومی که هم اکنون سپاهی از مردم متعهّد را از تمام ادیان و کشور ها برانگیخته
و بر خدمت خویش گماشته، باید مورد عنایت و حمایت حکومات جهان قرار گیرد زیرا بلاتردید جهل علّت اصلی سقوط و عقب ماندگی مردم و پایداری تعصّبات است. هیچ کشوری موفّق نمی شود مگر آنکه تمام مردمش از تعلیم و تربیت نصیب یابند. فقدان منابعی که قدرت کشور ها را در سبیل
تعلیم و تربیت عمومی محدود می کند باید اصحاب قدرت را بر آن دارد که اولویت و ارجحیت را به تعلیم زنان و دختران اختصاص دهند زیرا به واسطهء مادران درس خوانده و تعلیم یافته است که ثمرات علم و دانش را سریعاً و قاطعاً می توان در تمام جامعهء بشری انتشار داد. نکتهء
مهمّ دیگری که در این مورد باید در نظر داشت آنکه اقتضای زمانه چنان است که جهان دوستی و مفهوم اهل عالم بودن به عنوان یکی از اصول تربیتی به تمام اطفال جهان تلقین گردد...
دیگر آنکه باید به اختیار
یک زبان بین المللی که علاوه بر زبان مادری به تمام مردم عالم آموخته شود توجّهی فراوان مبذول داشت زیرا عدم مخابره و تفاهم بین مردم است که مساعی بشر را در حصول صلح جهانی تضعیف می کند و اختیار زبان بین المللی تا حدّ زیادی سبب حلّ این مشکل می شود...
باری در آنچه مذکور افتاد بر دو نکته باید تأکید نهاد. اوّل آنکه منسوخ کردن جنگ تنها به امضاء قرار داد ها و عقد معاهدات وابسته نیست بلکه به اقداماتی معضل و پیچیده بستگی دارد که مستلزم یک نوع تعهّد و اهتمام جدید
در حلّ مسائلی است که معمولاً کمتر کسی آنها را مسائلی مربوط به حصول صلح جهانی می شمارد. اساساً حصول امنیت اجتماعی فقط بر مبانی پیمانهای سیاسی خیالی واهی و باطل است...
دیگر آنکه اوّل و الزم
قدم در راه حلّ مسائل مربوط به صلح جهانی آنست که موضوع صلح از مرحله صرفاً عملی و اجرائی باید به سطحی بالاتر یعنی توجّه به موازین اخلاقی و اصولی ارتقاء داده شود. زیرا جوهر صلح و آرامش چکیدهء یک امر درونی است که با مفاهیم روحانی و معتقدات معنوی تقویت می گردد
و فقط با به کار بستن این مفاهیم و معتقدات است که راه حلّ ثابت و استواری را برای تأمین صلح جهانی می توان پیدا کرد...
برای حلّ هر مشکل اجتماعی می توان بر اصول روحانی یا به قول دیگر، بر ارزشهای
انسانی اتّکاء نمود زیرا هر شخص خیر اندیشی برای مشکلات راه حلّی پیشنهاد می نماید ولی خیر اندیشی و داشتن دانش عملی معمولاً کافی و وافی برای حلّ مشکل نیست. اینجا است که اهمّیت و ضرورت اصول روحانی بیشتر معلوم می شود زیرا هم سبب به وجود آوردن محیط مساعدی می شود
که موافق و متوازن با فطرت اصلیهء انسانی است و هم یک رفتار و یک تحرّک و یک اراده و آرزوئی را بر می انگیزد که به موجب آن راههای عملی برای حلّ مشکل مکشوف تر و اجرایش آسان تر می گردد...
رهبران
کشور ها و تمام صاحبان رتبه و مقام وقتی می توانند بهتر به حلّ مشاکل پردازند که ابتداء اصول مبادی مربوط به آن مشاکل را بشناسند سپس در پرتو آن ها به اقدام پردازند...
اوّلین سؤالی که جوابش را
باید پیدا کرد این است که چگونه جهان کنونی را با این مخاصمات عمیقش می توان به جهانی دیگر تبدیل کرد که همکاری و هم آهنگی بر آن مستولی باشد؟
نظم جهانی را فقط بر اساس محکم اعتقاد به وحدت عالم
انسانی می توان استوار ساخت و این یک حقیقت روحانی است که به تأیید علوم بشری نیز رسیده است، علوم مردم شناسی، روانشناسی و کالبد شناسی انسان را فقط یک نوع می دانند. نوع انسان یکی است هر چند که در جنبه های ثانوی تفاوت های بیشماری داشته باشد اذعان باین حقیقت مستلزم
ترک تمام انواع تعصّبات است. تعصّب قومی، طبقاتی، نژادی، مذهبی، وطنی و جنسی، تعصّب ناشی از تقدّم در تمدّن مادّی و تعصّب در اعتقاد به برتری و افضلیت به هر سبب که باشد، باید تمام متروک و فراموش شود...
قبول
وحدت عالم انسانی اوّلین شرط ضروری و اساسی تغییر سازمان جهان و ادارهء آن به صورت یک کشور است که به منزلهء وطن نوع انسان است. قبول عمومی این اصل معنوی برای هر کوششی در راه تأسیس صلح جهانی ضرورت دارد. از این جهت اصل وحدت عالم انسانی را باید در سطح جهانی اعلان
نمود و در مدارس تعلیم داد و در هر کشوری پیوسته از آن حمایت کرد تا در بنای جامعهء بشری مقدّمات یک تغییر اصلی بر اساس وحدت فراهم شود...
در نظر بهائی قبول وحدت عالم انسانی لازمه اش تجدید بنا
و خلع سلاح جهان متمدّن است، جهانی که در جمیع شئون حیاتش یعنی در سازمان سیاسی اش و در آمال روحانی اش و در تجارت و اقتصادش و خط و زبانش کاملاً متّحد و یگانه بوده، در عین حال در خواصّ ملّی هر یک از کشور های متّحده اش بی نهایت متنوّع باشد...
در توضیح این امر اساسی حضرت شوقی افندی ولی امر بهائی در سال ١٩٣١ چنین بیان فرموده که "این امر در پی تخریب اساس موجود جامعهء انسانی نیست بلکه مقصدش توسعهء اساس و تعدیل مؤسّسات آن است تا با مقتضیات و حوائج این
جهان دائم التّغییر موافق و ملایم گردند. این امر با هیچ تابعیت و وفاداری مشروعی مخالفت ندارد و روح صداقت و اخلاص حقیقی را تضعیف نمی نماید، قصدش آن نیست که شعلهء وطن پرستی صحیح و سالم را در دل مردمان خاموش سازد و نظام حاکمیت مستقلّ ملّی را که لازمهء دفع شرّ
تمرکز افراطی قوّهء حاکمه در مرکز واحد است از بیخ و بن بر اندازد و یا از تنوّعات نژادی و آب و هوا و تاریخ و زبان و سنن و افکار و عادات موجود که سبب تمایز ملل و اقوام جهان است غفلت ورزد و سعی نماید محو و نابودشان سازد بلکه ندایش دعوت به اعتناق و وفاداری وسیعتر
و آمالی بلند تر از آن است و به تأکیدی تمام از جهانیان می طلبد تا دوافع و منافع ملّی را تحت الشّعاع و مادون مقتضیات ضروریهء اتّحاد جهان قرار دهند. اگر از طرفی مرکزیت یافتن افراطی را مردود می شمارد از طرف دیگر از هر کوششی برای یکسان و یکنواخت ساختن جهان امتناع
می ورزد. شعارش وحدت در کثرت است..."
وصول به این مقاصد مستلزم طی مراحلی چند در تعدیل و اصلاح روش ها و مسالک سیاسی است که حال به پرتگاه هرج و مرج کشیده شده است زیرا قوانین واضح و معّین و اصولی
که روابط بین المللی را تنظیم نماید و مقبول عام و قابل اجراء باشد موجود نیست...
جامعهء ملل و سازمان ملل متّحد و بسیاری از سازمانهای دیگر و قراردادهائی که وضع کرده اند البتّه در تخفیف بعضی از
تأثیرات منفی منازعات بین المللی مفید بوده اند امّا بِنَفْسِها نتوانسته اند از بروز جنگ ممانعت نمایند چنانکه از خاتمهء جنگ جهانی دوم تا کنون جنگ های بسیاری رخ داده و هنوز ادامه دارد...
تسلّط
این مشکل بر جهان از قرن نوزدهم میلادی پیدا بود و این همان زمانی است که حضرت بهاءاللّه اوّل بار طرحی را برای تأسیس صلح عمومی اعلان و نیز اصل امنیت مشترک را در رسالات خویش به فرمانروایان جهان در آن زمان ابلاغ فرمود. حضرت شوقی افندی در توضیح آن ابلاغات چنین می
فرماید: آن بیانات عالیات را معنائی جز این نیست که مقدّمهء ضروری برای تشکیل جامعهء مشترک المنافع تمام ملل جهان که همانا تقلیل شدید قدرت های بی حدّ و حصر ملّی است، به وجود آید. یعنی باید یکنوع حکومت عالی که مافوق حکومات ملّی است بر اثر تکامل جهان تدریجاً قوام
گیرد که تمام ملل عالم در راه استقرارش به طیب خاطر حقّ اعلان جنگ و محاربه را برای خود تحریم کنند و از بعضی از حقوق در وضع مالیات و نیز از کلّیهء حقوق تسلیحات مگر به اندازه و به منظور حفظ نظم داخلی کشور های خود، صرف نظر نمایند. چنین حکومت اعلائی باید متضمّن
یک قوّه مجریهء مقتدری باشد که سلطه بلا منازعش را علیه هر عضو طاغی اتّحادیهء جهانی تنفیذ نماید و همچنین یک پارلمان جهانی داشته باشد که اعضایش را تمام مردم در هر کشور انتخاب و دولت های متبوعه نیز آنرا تأیید نمایند و همچنین دارای محکمهء کبرای بین المللی باشد
که رأیش برای همه، حتّی کشور هائی که به طیب خاطر، حاضر به رجوع به آن محکمه نبوده اند، نافذ و جاری باشد...
" در چنین جامعهء جهانی تمام موانع اقتصادی به کلّی مرتفع گردد و وابستگی سرمایه داران
و کارگران و لازمیت و ملزومیت آن بالصّراحه تصدیق گردد، جامعه ای که در آن عربده و هیاهوی تعصّبات و مشاجرات دینی تا ابد مسکوت ماند و شعلهء دشمنی های نژادی عاقبت الامر خاموش شود، جامعه ای که در آن مجموعه ای از قوانین بین المللی که ثمره قضاوت دقیق نمایندگان پارلمان
جهانی است تدوین شود و ضامن اجرایش مداخلهء فوری و شدید مجموع قوای مرکّب از نیروهای کشور های متّحد باشد و بالاخره باید یک جامعهء جهانی بوجود آید که در آن جنون وطن پرستی جنگجو و پرخاشگر به اعتقاد راسخ به جهان دوستی دائمی تبدیل شده باشد. این است کیفیت اجمالی نظمی
که حضرت بهاءاللّه پیش بینی فرموده و در آینده به منزله گوارا ترین میوه عصری شناخته خواهد شد که به تدریج رو به کمال و بلوغ می رود..."
تحقّق این اقدامات بسیار وسیع را حضرت بهاءاللّه چنین بیان
فرموده: " لابدّ بر این است مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند." جرأت و عزم و همّت و حسن نیت و محبّت بی شائبه ملل نسبت به یکدیگر که همه صفاتی روحانی و معنوی است برای برداشتن قدم اصلی در راه صلح لازم است و وقتی مثمر
ثمر می شود که در قالب اراده به عمل انجامد و برای تحریک اراده لازم باید به حقیقت انسان که متجسّم در افکار اوست توجّه نمود و نیز اگر به اهمّیت نفوذ افکار انسان پی بریم و بدانیم چقدر به موضوع ارتباط دارد کاری می کنیم که آن سرّ مکنون از طریق مشورتی صریح و بی طرفانه
و صمیمانه به نتیجه و تصمیمی منتهی شود سپس نتیجهء آن مشورت از قوّه به فعل در آید. حضرت بهاءاللّه مؤکّداً توجّه ما را به محسّنات مشورت و ضرورت آن در اداره و انتظام امور انسانی معطوف داشته می فرمایند:
"
مشورت بر آگاهی بیفزاید و ظنّ و گمان را به یقین تبدیل نماید. اوست سراج نورانی در عالم ظلمانی، راه نماید و هدایت کند. از برای هر امری مقام کمال و بلوغ بوده و خواهد بود، بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر." جهد در راه حصول صلح از طریق مشورت چنان جوّ مساعد و مناسبی
را در میان جهانیان به وجود میآورد که هیچ نیروئی نمی تواند مانع ظهور نتیجه غالبه آن گردد...
دربارهء مذاکرات چنین مجمعی حضرت عبدالبهاء فرزند حضرت بهاءاللّه و مبیّن منصوص تعالیمش چنین می فرماید:
" مسئلهء صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و به جمیع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهده قویه و میثاق و شروط محکمه ثابته تأسیس نمایند و اعلان نموده به اتّفاق عموم هیئت بشریه مؤکّد
فرمایند. این امر اتمّ اقوم را که فی الحقیقه سبب آسایش آفرینش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جمیع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای این عهد اعظم باشند و در این معاهدهء عمومیه تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضیع روش و حرکت هر حکومتی شود و جمیع معاهدات
و مناسبات دولیه و روابط و ضوابط ما بین هیئت حکومتیه بشریه مقرّر و معین گردد و کذلک قوّه حربیه هر حکومتی به حدّی معلوم مخصّص شود. چه اگر تدارکات محاربه و قوّهء عسکریه دولتی ازدیاد یابد سبب توهّم دول سائره گردد. باری اصل مبنای این عهد قویم را بر آن قرار دهند
که اگر دولتی از دول مِن بعد شرطی از شروط را فسخ نماید کلّ دول عالم بر اضمحلال او قیام نمایند بلکه هیئت بشریه به کمال قوّت بر تدمیر آن حکومت برخیزد. اگر جسم مریض عالم به این داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده و به شفای دائمی باقی فائز گردد..."
افسوس که انعقاد چنین مجمع بزرگی بسیار به تأخیر افتاده است. ما از صمیم قلب از رهبران تمام کشورها تمنّا می کنیم که این فرصت مناسب را مغتنم شمارند و در راه تشکیل چنین مجمع جهانی قدمی محکم بردارند. تمام نیروهای
تاریخ نوع بشر را جبراً به چنین اقدامی که نشانهء طلوع فجر بلوغ موعود عالم است سوق می دهد. آیا وقت آن نرسیده که سازمان ملل متّحد با پشتیبانی تمام اعضایش به تشکیل چنین مجمعی که سر آمد وقایع عالم بشری است قیام نماید؟
چه نیکوست در همه جا زنان و مردان و جوانان و کودکان از فوائد جاودانی چنین اقدام لازمی با خبر گردند و بانگ رضا و قبول خویش را به عنان آسمان رسانند. چه خوش است نسل کنونی نسلی باشد که چنین عصر پر جلالی را در تکامل حیات اجتماعی انسان آغاز نماید...
سرچشمهء این خوشبینی ما عبارت از تجسّم عالمی است که از حدّ اختتام جنگ و ایجاد سازمانهای همکاری بین المللی بالاتر رود. صلح پایدار در میان ملل هر چند مرحله ای است مهمّ و ضروری امّا حضرت بهاءاللّه آن را بنفسه مقصد غائی
تکامل اجتماعی نوع انسان نمی دانند زیرا ما ورای متارکهء جنگ که در مراحل اوّلیه اجباراً بر اثر وحشت از فاجعهء جنگ اتمی به وجود آید و ما ورای صلح سیاسی که به اکراه میان کشور های رقیب و مظنون به یکدیگر حاصل شود و ماورای اقدامات عملی برای امنیت متقابل و همزیستی
و حتّی ماورای بسیاری از تجارب همکاری و تعاونی که بر اثر حصول عواملی که قبلاً مذکور داشتیم در جهان پدید میآید، ماورای تمام اینها یک مقصد غائی عالی نهفته است که عبارتست از اتّحاد و اجتماع اهل عالم تحت لوای یک خانوادهء جهانی...
در این زمان ادامهء اختلاف و بیگانگی چنان خطرناک است که دیگر ملل و مردم جهان تاب تحمّلش را ندارند و نتائجش چنان وحشتناک است که تصوّرش را هم نمی توان کرد و چنان واضح است که شاهدی نیز نمی خواهد. حضرت بهاءاللّه یک قرن پیش چنین
فرمود:
" اصلاح عالم و راحت امم ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق." حضرت شوقی افندی در توضیح این نکته که "نالهء انسان بلند است و مشتاق و آرزومند که به شطر اتّحاد واصل شود و شهادت دیرینه اش خاتمه
یابد "، چنین فرموده:
اتّحاد اهل عالم ما به الامتیاز عصری است که حال جامعهء انسانی به آن نزدیک می شود. مجاهدات در حصول اتّحاد خانواده و قبیله و تأسیس حکومت شهری و وطنی یکی بعد از دیگری به محک
تجربه آمده و با موفّقیت تحقّق یافته است. حال اتّحاد جهانی هدفی است که بشر پریشان به سویش روان است. دورهء تأسیس اوطان خاتمه یافته و هرج و مرجی که ملازم حاکمیت مطلقه حکومت ملّی است حال به اوج خود رسیده است و جهانی که به مرحله بلوغ وارد می گردد باید این طلسم
را بشکند و به وحدت و یگانگی و جامعیت روابط انسانی اعتراف نماید و یکباره دستگاهی ابدی بوجود آورد که این اصل اساسی وحدت را در حیاتش تجسّم بخشد..."
تمام قوای تغییر دهنده و مبدّله عصر ما نظر مذکور
را تأیید می کند چنانکه شواهدش را در مثالهای بسیاری می توان یافت و قبلاً به عنوان علائم امید بخش صلح جهانی در نهضت ها و تحوّلات بین المللی مذکور شد. سپاهی از مردان و زنان از هر فرهنگ و هر نژاد و هر ملّت که حال در سازمانهای متعدّد ملل متّحد به خدمت مشغولند نمونه
ای از "کارمندان اداری جهانی" هستند. توفیقات مؤثّرشان در اجراء وظائف نشان می دهد که حتّی در شرائط نا مناسب و ناملایم نیز می توان به درجه ای از همکاری بین المللی نائل آمد...
باری میل و کشش به
وحدت و یگانگی چون یک بهار روحانی در حال شکفتن است و در کنگره های بیشمار بین المللی که مردمان مختلف را از هر طبقه و کشور کنار هم می آورد، جلوه گر است و همان جاذبهء وحدت است که خواهان طرح نقشه های بین المللی مخصوص کودکان و جوانان است و همان است که مصدر و منبع
نهضت شگفت انگیز در سبیل اتّحاد ادیان است که به موجب آن پیروان ادیان و مذاهبی که طی تاریخ بجان یکدیگر افتاده بودند، به اتّحاد می گرایند. پس می توان گفت که از یک طرف شیوع تمایلات جنگجوئی و تفوّق طلبی و از طرف دیگر حرکت و سوق به سوی وحدت عالم انسانی از جمله خصائص
و تصرّفات پردامنه و مشهود حیات عالم در این سالیان اخیر قرن بیستم است...
تجاربی را که جامعهء بهائی بدست آورده می توان به عنوان نمونه و مثالی بارز از این اتّحاد روز افزون دانست. جامعهء بهائی
جامعه ایست مرکّب از سه تا چهار میلیون نفر [تا 1985 میلادی] از بسیاری از کشور ها و فرهنگ ها و طبقات و افرادی که سابقاً متدیّن به ادیان مختلف بوده و حال در خدمات روحانی و اجتماعی و اقتصادی در اغلب نقاط عالم که خدماتشان مورد نیاز است مشغول به کار و کوششند. جامعه
ایست به صورت یک واحد زنده و متحرّک که مظهر تنوّع خانوادهء انسانی است و امورش را با نظامی مقبول بر اساس اصول مشورت اداره می نماید و نیز از فیوضات هدایت آلهی که در تاریخ بشری جاری گشته مستفیض می گردد. وجود جامعه بهائی در حدّ خود دلیل مثبت دیگری است که آنچه مؤسّس
بزرگوارش درباره وحدت عالم انسانی از قبل بیان فرموده امری است قابل اجراء و شاهد دیگری است بر اینکه عالم انسانی با وجودی که با مشکلات عدیده ناشی از رسیدن به مرحله بلوغ مواجه است باز قادر است که در یک جامعه جهانی متّحد زندگانی نماید. اگر تجربه بهائی بتواند به
نحوی از انحاء در افزایش امید بشر در ایجاد وحدت عالم انسانی کمک و مساعدتی معنوی بنماید ما با کمال منّت و سرور آنرا به عنوان نمونه و مثال برای تحقیق و مطالعه جهانیان بر طَبَق اخلاص می نهیم...
چون به
اهمّیت عظیم مبارزه ای که حال در مقابل جمیع جهان قرار دارد بیندیشیم با کمال خضوع سر تعظیم به پیشگاه خالق متعال فرود می آوریم که با محبّت نامحدودش جمیع بشر را از یک سلاله خلق فرمود و جوهر ثمین حقیقت انسانی را بر او عرضه داشت و به شرف هوش و دانائی و بزرگی و هستی
جاودانی سر افرازش فرمود و "انسان را از بین امم و خلایق برای معرفت و محبّت خود که علّت غائی و سبب خلقت کائنات بود اختیار نمود..."
ما به یقین مبین معتقدیم که انسان " از برای اصلاح عالم خلق شده"
و" شئونات درنده های ارض، لایق انسان نبوده و نیست" و کمالات و فضائلی که لایق مقام شامخ انسان است امانت و بردباری، رحمت، شفقت و مهربانی به تمام بشر است. معتقدیم که "مقام و رتبه و شأن هر انسانی باید در این یوم موعود ظاهر شود ". این است قوای محرّکهء ایمان راسخ
ما به این که وحدت و صلح و سلام مقصدی ممکن الحصول است که نوع انسان به سوی آن روان است...
در این هنگام که این رساله در شرف تحریر است ندای مشتاق بهائیان را می توان شنید که با وجود ستمها و مظالمی
که حال در موطن آئین خویش می بینند بی پروا به ارتفاع آن ندا پرداخته اند و با اعمال خویش و آمال راسخ و ثابت خود شهادت می دهند که صلح مطلوب که رؤیای بشر در طی اعصار و قرون بوده، حال بر اثر نفوذ کلام خلّاق حضرت بهاءاللّه که مؤید به قوّه الهی است تحقّقش قطعی است.
لهذا آنچه ما می گوئیم عرضه رویائی در قالب الفاظ نیست بلکه گفتار ما از کردار و ایمان و جانبازی مدد گرفته است...
ما در این رساله تمنّای همکیشان خویش را در سراسر دنیا
برای حصول صلح و وحدت بگوش عالمیان می رسانیم و به همه مظلومانی که قربانی تعدّی و تجاوزند، به همهء آنان که در آرزوی خاتمهء دشمنی و نزاعند، به نفوسی که تعلّقاتشان به اصول صلح و نظم جهانی سبب ترویج مقاصد جلیلی است که خداوند مهربان ما را برای آن خلق فرموده، می
پیوندیم و با همه آنان همگام و همعنانیم و برای آنکه شدّت شوق و امید و غایت اطمینان خود را از اعماق دل و جان به گوش جهانیان برسانیم این وعده مبارک حضرت بهاءاللّه را نقل می کنیم که می فرماید:
"این
نزاعهای بیهوده و جنگهای مهلک از میان بر خیزد و صلح اکبر تحقّق یابد..."
حقيقت مسأله حضرت آدم و اکل شجره چگونه است ؟
در تورات مذکور که خداوند آدم را در جنّت عدن نهاد تا عامل و حافظ باشد و فرمود که از جميع درختان جنّت تناول نما مگر شجره خير و شرّ را و اگر تناول نمائی مبتلی بموت گردی تا آنکه ميفرمايد که خداوند آدم را بخواب انداخت پس استخوانی از اضلاع او گرفت و او را زنی آفريد تا با او مؤانست نمايد تا آنکه ميفرمايد مار زنرا دلالت بر اکل شجره کرد و گفت که خداوند شما را از تناول اين شجره بجهت اين منع نمود تا چشمانتان گشوده نگردد و خير و شرّ را ندانيد پس حوّا از شجره تناول نمود و بآدم داد او نيز موافقت کرد ديدهاشان بينا شد و خود را برهنه يافتند و از برگ درخت ستر عورت نمودند پس بعتاب الهی معاتب گشتند . خدا بآدم گفت آيا از شجره ممنوعه تناول نمودی ؟ آدم در جواب گفت که حوّا مرا دلالت کرد پس خداوند عتاب بحوّا نمود حوّا گفت که مار مرا دلالت کرد حيّه ملعون شد و دشمنی بين مار و بين حوّا و سلاله آنان حاصل گرديد و خداوند فرمود که انسان نظير ما شد و بخير و شرّ آگاه گشت شايد از شجره حيات تناول نمايد و الی الأبد باقی ماند و شجره حياترا خدا محافظه نمود . اين حکايت را اگر بمعنی ظاهر عبارات مصطلح بين عوام گيريم در نهايت غرابت است و عقل در قبول و تصديق و تصوّر آن معذور زيرا چنين ترتيب و تفصيل و خطاب و عتاب از شخص هوشمندی مستبعد است تا چه رسد بحضرت الوهيّت الوهيّتی که اين کون نامتناهی را در اکمل صورت ترتيب داده و اين کائنات نامتناهيه را در نهايت نظم و اتقان و کمال آراسته . قدری تفکّر لازم اگر ظواهر اين حکايترا بشخص عاقلی نسبت دهند البتّه عموم عقلا انکار کنند که اين ترتيب و وضع يقيناً از شخص عاقل صدور نيابد . لهذا اين حکايت آدم و حوّا و تناول شجره و خروج از جنّت جميعاً رموز است و از اسرار الهيّه و معانی کلّيّه و تأويل بديعه دارد و جز محرمان راز و مقرّبين حضرت بی نياز واقف آن اسرار نه . لهذا اين آيات تورات معانی متعدّده دارد يک معنی از معانی آنرا بيان کنيم و گوئيم مقصد از آدم روح آدم است و از حوّا نفس آدم زيرا در بعضی مواضع از کتب الهيّه که ذکر اناث ميشود مقصد نفس انسانيست . و مقصد از شجره خير و شرّ عالم ناسوتيست زيرا جهان روحانی الهی خير محض است و نورانيّت صرفه امّا در عالم ناسوتی نور و ظلمت و خير و شرّ حقايق متضادّه موجود . و مقصد از مار تعلّق بعالم ناسوتيست آن تعلّق روح بعالم ناسوتی سبب شد که نفس و روح آدم را از عالم اطلاق بعالم تقييد دلالت کرد و از ملکوت توحيد بعالم ناسوت متوجّه نمود و چون روح و نفس آدم بعالم ناسوت قدم نهاد از جنّت اطلاق خارج گشت در عالم تقييد افتاد بعد از آنکه در علوّ تقديس بود و خير محض بعالم خير و شرّ قدم نهاد . و مقصود از شجره حيات اعلی رتبه عالم وجود مقام کلمة اللّه است و ظهور کلّی لهذا آن مقام محفوظ مانده تا در ظهور اشرف مظهر کلّی آن مقام ظاهر و لائح گشت . زيرا مقام آدم من حيث ظهور و بروز بکمالات الهيّه مقام نطفه بود و مقام حضرت مسيح رتبه بلوغ و رشد و طلوع نيّر اعظم رتبه کمال ذاتی و کمال صفاتی بود . اينست که در جنّت اعلی شجره حيات عبارت از مرکز تقديس محض و تنزيه صرف يعنی مظهر کلّی الهی است و از دور آدمی تا زمان حضرت مسيح چندان ذکری از حيات ابديّه و کمالات کلّيّه ملکوتيّه نبود . اين شجره حيات مقام حقيقت مسيح بود که در ظهور مسيحی غرس گشته و باثمار ابديّه مزيّن شد . حال ملاحظه نمائيد که چقدر اين معنی مطابق حقيقت است زيرا روح و نفس آدمی چون تعلّق بعالم ناسوتی يافتند از عالم اطلاق بعالم تقييد آمدند تناسل بوجه مثلی تسلسل يافت و اين تعلّق روح و نفس بعالم ناسوتی که گناه است در سلاله آدم موروث گرديد و آن تعلّق ماری بود که الی الأبد در ميان ارواح سلاله آدم و آن ضدّيّت مستمر و برقرار است زيرا تعلّق ناسوتی سبب تقيّد ارواح گرديده و اين تقيّد عين گناه است که از آدم سريان در سلاله نمود چه که اين تعلّق سبب گرديده که نفوس بسبب آن از آن روحانيّت اصليّه و مقامات عاليه باز ماندند . و چون نفحات قدس حضرت مسيح و انوار تقديس نيّر اعظم منتشر گرديد حقايق بشريّه يعنی نفوسی که توجّه بکلمةاللّه نمودند و استفاضه از فيوضات کردند از آن تعلّق و گناه نجات يافتند و بحيات ابديّه فائز گشتند و از قيود تقييد خلاص شده بعالم اطلاق پی بردند و از رذائل عالم ناسوت بری گرديدند و از فضائل عالم ملکوت مستفيض شدند . اينست معنی بيانی که ميفرمايد من خون خويشرا بجهت حيات عالم انفاق نمودم يعنی جميع بلايا و محن و رزايا حتّی شهادت کبری را بجهت حصول اين مقصد و عفو گناه يعنی قطع تعلّق ارواح از عالم ناسوت و انجذاب بعالم لاهوت اختيار کردم تا نفوسی مبعوث شوند که جوهر هدی شوند و مظاهر کمالات اعلی . ملاحظه نمائيد اگر بر حسب تصوّر اهل کتاب مقصد اين معنی ظاهر ظاهر باشد ظلم محض است و جبر صرف . اگر آدم در تقرّب بشجره ممنوعه گناهی نمود خليل جليل را چه ذنبی و موسای کليم را چه خطائی نوح نبيّ را چه عصيانی يوسف صدّيق را چه طغيانی انبيای الهی را چه فتوری و يحيای حصور را چه قصوری ؟ آيا آن عدالت الهی قبول نمايد که اين مظاهر نورانيّه بجهت گناه آدم در جحيم اليم مبتلی گردند تا آنکه حضرت مسيح آيد و قربان گردد و آنان از عذاب سعير نجات يابند ؟ چنين تصوّر از هر قواعد و قوانينی خارج است و ابداً نفس هوشمندی قبول ننمايد بلکه مقصد چنانست که ذکر شد آدم روح آدمی است و حوّا نفس آدم و شجره عالم ناسوت و مار تعلّق بعالم ناسوتی اين تعلّق که گناه است سريان در سلاله آدمی نمود و حضرت مسيح نفوسی را از اين تعلّق بنفحات قدس نجات داد و از اين گناه خلاص کرد . و اين گناه در حضرت آدم بالنّسبه بمراتب است هر چند از اين تعلّق نتائج کلّيّه حاصل ولی تعلّق عالم ناسوتی بالنّسبه بتعلّق عالم روحانی لاهوتی گناه شمرده گردد و حسنات الأبرار سيّئات المقرّبين ثابت شود مانند قوای جسمانی که بالنّسبه بقوای روحانی قاصر است بلکه اين قوّت بالنّسبة بآن قوّت ضعف محض شمرده گردد . و همچنين حيات جسمانی بالنّسبه بوجود ملکوتی و حيات ابدی ممات شمرده شود چنانکه حضرت مسيح حيات جسمانيرا ممات ناميده و فرمود مردگانرا بگذار تا مردگان دفن نمايند و حال آنکه آن نفوس حيات جسمانی داشتند ولی در نظر مسيح آن حيات ممات بود . اين يک معنی از معانی حکايت حضرت آدم در توراتست ديگر شما تفکّر نمائيد تا بمعانی ديگر پی بريد و السّلام
Nogle-besvarede-spørgsmål
9
KAP. 1 NATUREN STYRES AF EN UNIVERSEL LOV.
Naturen er den tilstand, den virkelighed, der udadtil består i liv og død – eller med andre ord i alle tings sammensætning eller opløsning...
Avsender: Sven Jordahl Blix
Kongens Plass Medisinske senter
Kongens Plass 3
6509 KRISTIANSUND N
Pasient: Medaal Håp Ghasimy FNR: 110973 00059
TANGSTIEN 1
6515
KRISTIANSUND N
Mottaker: Helse Møre og Romsdal HF
Psykisk
helsevern for voksne ( Kristiansund )
Herman Døhlens vei 1
6508 KRISTIANSUND N
Henvisning - Utredning/behandling
Utsedt 20.09.2016 kl. 12.26 Meldingsbekreftelse Ja
Diagnoser
P99 (ICPC) Psykisk lidelse IKA
Problemstilling
Tidligere beskrevet med schizoaffektiv lidelse og paranoid psykose.
Han er paraplegisk etter fallulykke med skade på rygg. Sitter i rullestol. RIK og problemer med sittesår (ok nå).
Gjennomgikk
en hoftefraktur i 2015 og har gått karkirurg i ålesund for decubitalsår.
Medikamenter. Risperdal 4mg morgen, sobril v behov. imovane vesp. calcigran forte og hiprex. Tidvis selexidkurer mot dysuri.
Samtale
med pasienten i dag og for 2 uker siden, han er ny for meg. Han er kjent ved kontoret her i flere år og jeg har diskutert problemstilling med tidligere fastlege Egidio D'Angelo.
Han kommer til lege fordig han ønsker en psykolog
å snakke med. Han trenger hjelp til å sortere tanker og det er spesielt hans økonomiske problemer som tærer på tanker og helsa. Jeg har allerede pratet med han om dette og sett til at hans helsemessige utgifter reduseres til
det minimale og at han har blitt henvist til NAV for vurdering for sosialhjelp, der har han fått avslag. Han kommer ikke bort fra denne problemstillingen, det er viktig, og han forklarer at det bringer han dårlig helse.
Han
virker mentalt tilstende og med rolig humør- sterke spirituelle og filosofiske toner. Svært høflig. Han erkjenner at han tidligere har hatt mer problemer med politikk, religion og eksistensielle spørsmål og synes selv at han
er ganske grei. Han finner ro og mening ved å tilhøre spesielle grupper av forskjellige livsyn, nå er det - og han søker mere i retning av - humanisme, atheisme og agnostikk. Identifiserer seg som Kurder.
Han
er mye alene. Støttekontakt og hjemmehjelp. Venner og kontakter på internett. Han røyker, det gir han mye glede, og er blant hans største forbruksutgifter.
Han er etter hva de andre har observert på kontoret
noe mer uflidd i klær og hår.
Ved undersøkelse er han ordnet og høflig. Prater sammenhengene og gjør rede for seg. Litt skjelvinger og uro, men virker ikke å være nervøs. Oppfattes
ikke som psykotisk. Han sier han tar medisinene sine og jeg har ikke fått bekymring fra hjemmesykepleien.
Han har sendt meg flere dokumenter på e-post som jeg er usikker hvordan jeg skal tolke. I utgangspunktet var vel tanken
at vi skulle bli bedre kjent. Men totalt sett kan jeg ikke utelukke at det er en del av mani/forverring. Jeg er også usikker om de økonomiske problemene er så praktiske som han vil ha det til eller om det symboliserer noe annet.
Jeg ber om vurdering...
Sykehistorie
MYELOPATI,
slapp paraplegi
ulykke i 1999,
gonartrose bilat
knær osteoporose
H. PYLORI POSW. APRIL 2012
Edvard Munch was a Norwegian painter. His best known work, The Scream, has become one of the iconic images of world art...
Dyr og Menneske og Gud ...
Menneske spiser dyr , da Dyr blir menneske, og Gud spiser
menneske , da Menneske blir Gud...
ئینسان حەیوان ئەخوات، ئەوکات حەیوان ئەبێت بە ئینسان و خودا ئینسان ئەخوات، ئەوکات ئینسان ئەبێت بە خودا
انسان حیوان را می خورد ،آنوقت حیوان انسان می شود و خدا انسان را می خورد ، آنوقت انسان ،خدا می شود
Nietzsche raged against democracy, but also against nationalism and anti-Semitism...
لە پشت هەر دێڕێکی نیچە ، دەیان دێڕو سەدان دێڕی تر خۆی حەشارداوە، وەک نیچە خۆی دانی بەو ڕاستیەداداناوە ئەڵێ: بەرزخوازی و باڵایی من لەوەدایە ئەوەی خەڵک بە کتێبێک دەیڵێن ، من تەنها لە دە ڕستەدا دەیڵێم
Medaal Håp Ghasimy
06.04.2017 Kristiansund-N-Norway
نەورۆزتان پیرۆز بێ ، هەموو رۆژێکتان نەورۆز بێ... کوردستان سەربەخۆ ، کورد بەختەوەر بێ ... کۆرۆنا چارەسەر ، جیهان تەندروست بێ ... دڵی دنیا شاد ، لێوی گەلانیش بە خەندە بێ... دەسپێکی ساڵی ٢٧٢٠ ی کوردی بۆ هەموو کائینات سەرەتای خێر و خۆشی بێ...مێداڵ هیوا قەسیمی
مربی: محبّت الهی مانند سیم تلگراف است؛ یک سر آن در ملکوت حضرت روح است و سر دیگر در قلب شما..."شاگرد: ترسم از آن است که سیم تلگرافم پاره شده باشد...مربی :در این صورت باید از تلگراف بیسیم استفاده کنی
کۆرۆنا هەمان کوڕەنایە، واتەی کوڕەناش یانی کوڕە نەکە
Hei Kjære Sasan Kamali .
Takk for en hyggelig prat med deg på telefon i dag noen minutter siden...
Det er Medaal Håp Ghasimy , ( tidligere , Hiwa Håp Ghasimy ) ,og min medlemskort nummer er NO0001954.
Slik jeg ønsker melde meg ut fra Baha'i Samfunnet og fra nå
til videre ,jeg vil ha fortsette livet mitt som bare en Humanist , da jeg kan ikke være religiøse som før.
Jeg er takknemlig for de 9 år at jeg opplevde mange inspirasjoner
som en Baha'i og skal glemme aldri hvormye jeg har lærte av Baha'i skrifter mens jeg tror igjen hvis verden ønsker være religiøse ,da Baha'i troen er den beste religionen at alle nationer kan velge...
Etter en nye selvstendige søken etter sannheten ,desutten jeg mistet min tro på religiøse tanka og tro , men jeg skal prøve min best i humanisme ureligiøse tro og tanka...
Jeg ønsker alt godt til Baha'i Samfunnet videre at sannelig jeg tror på enhet mellom mennesker både religiøse og agnostiker og atheister ,fra hele mitt hjerte...
Takk på forhånd og lykke til videre...
Med Vennlig og Varme og STOR Hilsen ,
fra Medaal
Håp Ghasimy.
07.06.2016
Hei kjære deg.
Såg
din mail og veldig bra skrevet .
Så sant så sant . Hva er vel sannheten for verden om man ikke har den i sitt eget hjerte .
Vi kan ikke redde verden på en to tre ,uansett hvor mye vi ønsker .
Stol på deg selv ,,kjenn på din indre viten uten og tenke
tro eller noe annet . Din kjerlighet...
til deg selv må du aldri glemme . Verden er et sted til skjelen finner ro ...
Gjør videre det du har lyst til og vær i din sannhet ,kjære deg...
Alt du har skrevet og støttet dine nære og kjendte vil bli husket...
DU SOM MENNESKE OG MEDMENNESKE ER DET VIKTIGSTE .
Tusen takk for alle hyggelige og flotte mailer og
helsinger...
Er glad jeg fikk komme inn i ditt liv og fulgt deg i denne prosessen...
SUPERGLAD DU HAR
FUNNET DIN VEI OG ALDRI GLEM DEN IGJEN ...
LYKKE TIL MÅTTE DEN BESTE FÅ DEG VED SIN SIDE .
Mange
ønsker for deg ..Din familie og stå på ...
Mvh
Irene ,
Reidun Irene Solhaug.
مقامات دولتهای اسرائیل و عربستان سعودی، دو کشوری که روابط دیپلماتیک با یکدیگر ندارند، پنج نوبت بهطور محرمانه دیدار کردهاند تا درباره مقابله با ایران که از نگاه هر دو کشور- بهویژه همزمان با نزدیک شدن به زمان توافق نهایی به عنوان تهدیدی منطقهای مطرح است- به بحث و گفتگو بپردازند
این نشستها از ابتدای سال ۲۰۱۴ در هند، ایتالیا و جمهوری چک برگزار شده تا کارزاری از «دیپلماسی پنهانی» برای به حداقل رساندن نفوذ فزاینده ایران در منطقه صورت گیرد
دور گلد، که به عنوان مدیرکل بعدی وزارت خارجه اسرائیل معرفی شده و ژنرال بازنشسته انور ماجد اشکی، مشاور سابق شاهزاده بندر بن سلطان و سفیر سابق این کشور در آمریکا، روز گذشته در یک نشست شورای روابط خارجی در واشنگتن با یکدیگر دیدار و در مورد دیدارهای پنهانی نمایندگان دو کشور رایزنی کردند
این دیدار در واشنگتن در حالی صورت گرفت که عربستان هنوز موجودیت اسرائیل را به رسمیت نشناخته است. اشکی در این نشست با توضیح مختصری از تاریخچه فعالیتهای ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، به اقدامات تروریستی، گروگانگیری و تعرضات ایران پرداخت. او سپس سخنان خود را با یک طرح هفت مادهای برای منطقه خاورمیانه به پایان برد
در صدر این برنامه هفت مادهای، دستیابی به توافق صلح میان اعراب و اسرائیل قرار دارد و دومین بند این برنامه، به موضوع تغییر رژیم در ایران میپردازد
از جمله بخشهای دیگر این برنامه هفت مادهای، اتحاد کشورهای عربی و ایجاد ارتش منطقهای عرب برای مقابله با ایران و تاسیس «کردستان بزرگ» متشکل از مناطق کردنشین عراق، ترکیه و ایران است
با این وجود، سخنان گلد کمتر بلندپروازانه بود بهطوریکه او حتی خواستار تغییر رژیم در ایران نشد
هنوز این خبر واکنش مقامات واشنگتن و تهران را به همراه نداشته است
به گفته کارشناسان، در صورت حصول پیشرفت در روابط استراتژیک و حتی دیپلماتیک بین تلآویو و کشورهای عرب به ویژه حکومت ریاض، قطعا خاورمیانه آبستن اتفاقات مهمی خواهد بود
نەزانی
کۆمەڵگەی مرۆڤیش وەك سروشت کۆمەڵێك یاسایی خۆرسك تێیدا باڵادەستە . ئەم یاسایانە کۆمەڵناس و زانایانی دەرونناسی
باش دەیان ناسن... نەزانی ئەو نەخۆشیە کۆمەڵایەتیەیە کە لە هەر کۆمەڵگەیەدا هێلانەی خۆشکرد، ئەو کۆمەڵگەیە ڕوەو وێرانی مل دەنێت. تەماشاکە کاتێك نەزانی
- دەست لە ملانی ئاین بکات ترۆر بەرهەم دەهێنێت
- دەست لە ملانی ئازادیی بکات بەرەڵایی بەرهەم دەهێنێت
-
دەست لە ملانی دەسەڵات بکات سەرکوت بەرهەم دەهینێت
- دەست لە ملانی سامان بکات ، گەندەڵی بەرهەم دەهێنێت
-
دەست لە ملانی هەژاری بکات ، تاوان بەرهەم دەهێنێت
ئەفلاتون گەورەزانا و فەیلەسوفی یۆنانیەکان (٤٢٧- ٣٤٧ پ.ز) فەرمووی
نەزانی
مامان و دایکی هەموو بەڵا و کارەساتە کۆمەڵایەتیەکانە
Fun Facts;
An old Greek legend says
that when God created the world, he sifted all the soil onto the earth through a strainer. After every country had good soil, he tossed the stones left in the strainer over his shoulder and created Greece...
Greece has historically engaged in wine making. Take for example Dionysus, the son of Zeus, the God of the grape-harvest, winemaking and wine. His face is seen today on the sommelier’s pin which is a symbol of respect to wine’s
contribution throughout history..
Did you know that in Greece you can enjoy mountain skiing with a sea view?
Did
you know that in Greece, 47 mountains are over 2000m., 105 mountains between 2000 and 1500m., 155 mountains are between 1500m. and 1000m. The number of mountains under 1000m. have yet not been recorded...
Crete, Greece’s largest island and birthplace of the Minoan Civilisation, is the most southern one, except for the little island of Gavdos!
Τhe
concept of democracy developed in Athens around the 6th century BC. The Greek word demokratia (δημοκρατία) meant “the power of the people”.
700 plant species of Greece are endemic, meaning that they may be found only in Greece; approximately 20% of those are aromatic or medicinal plants...
Did you know
that Greece has the biggest EU consumption of olive oil per capita, with around 12 kg per person per year?
The species and subspecies of the native plants in Greece are about 6,000,
almost as much as 50% of the native plants of Europe..!
Greek is one of the oldest spoken languages in Europe since it has been spoken for more than 3.000 years..
Did you know that Greece hosts 50% of the brown bear population in western & southern Europe.
Did you know that Greece
is the third largest producer of olive oil in the world? Greeks have cultivated olive trees since antiquity. Some of the olive trees that are still producing olives date back to the thirteenth century..
The very first sprint race of the first Olympic Games in 776 B.C. was won by Coroebus of Elis, a cook!
Greece has more archaeological museums than any other country
in the world; in-fact they are around 196..!
ئەدیسۆن و ڕوناکی دایك
دایك هەرخۆی ڕوناکی نیە ، بەڵکە خۆشەویستی ئەو ئیلهامی داهێنانی ڕوناکی شەو " گڵۆپ" ە
زۆربەمان دەزانین کە گڵۆپ ئەو داهێنانەی تۆماس ئەدیسۆنە (١٨٤٧ - ١٩٣١ ) کە توانی وزەی ئەلەکتریك بگۆڕێت بۆ ڕوناکی ، بەڵام کەممان دەزانین کە پاڵنەری سەرەکی بۆ ئەم داهێنانەی ئەدیسۆن خۆشەویستی دایکی بوو
ئێوارەیەکی درەنگ دایکی ئەدیسۆن زۆر نەخۆشبوو، بەپەلە چون بە شوێن دکتۆردا ، دوای پشکنین دکتۆر وتی
دەبێت بە زووترین کات نەشتەرگەری
بۆ ئەنجام بدەین ، بەڵام ئێستە شەوە و ناچارین چاوەڕێ بکەین تا ڕۆژ دەبێتەوە و دنیا ڕوناك دەبێتەوە ئینجا نەشتەرگەریەکەی بۆ ئەنجام دەدەین . ئەدیسۆن تا بەیانی بە دیار دایکیەوە دانیشت و لە خەیاڵی ئەوەدا بوو ، چۆن بتوانێت ئامێرێك دابهێنێت تاریکی شەو بگۆڕێت بۆ ڕوناکی
ڕۆژ تا هیچ دایکێك بە هۆیی تاریکیەوە ئازار نەچێژێت
گڵۆپ ئەو ڕوناکیەی شەوانە ماڵ و شوێنی ژیانمان بۆ دەکاتە ڕۆژی نیوەڕۆ ، بەرهەمی بیرکردنەوەی ئەو شەوەی ئەدیسۆنە
ڕاستیان گوتووە (خۆشەویستی و پێویستی, دایکی داهێنانەکانە
مرۆڤایەتی لەم داهێنانە گەورەیەدا قەرزاری خۆشەویستی ئەدیسۆنە بۆ دایکی
9 hemmeligheter lykkelige mennesker lever etter...
Hva er hemmeligheten til de menneskene som opplever å
ha et godt og lykkelig liv?
Hva er det som gjør at de får så mye ut av livet, mens resten av oss sitter og ser på?
1. De gir..
Å fokusere på penger er en sikker måte å bli ulykkelig på. Faktisk viser forskning at når du har fått nok penger til å tilfredsstille
dine grunnleggende behov, er det bare to måter penger kan hjelpe deg på. Den ene er å bedre din sosiale status, og den andre er å gi. Det å bruke penger på å hjelpe andre istedenfor å hamstre, gir deg bedre helse,
sterkere relasjoner og en følelse av at du gjør en positiv forskjell i verden. “We make a living by what we get. We make a life by what we give...” Winston S. Churchill.
2. De unngår drama...
Lykkelige mennesker har en tendens til å passe sine egne saker og ikke bry seg så mye med hvordan andre velger å leve sitt liv. Mens mange er opptatt av å mene noe om
andre menneskers kjærlighetsliv, oppførsel, hvem som sa hva til hvem osv. er lykkelige mennesker mest opptatt av det de selv har kontroll over. Å være bevisst på ditt eget liv og la andre leve sitt liv, er en enkel måte
å maksimere glede...
3. De er takknemlige...
Lykkelige mennesker er takknemlige for det de har. De bruker lite tid på å sammenligne seg med hva andre har eller å ønske
seg et annet sted eller et bedre liv. I stedet bruker de noen øyeblikk hver dag til å tenke igjennom de tingene de setter pris på og gjør et poeng av å være takknemlig for det. «Det er ikke glade mennesker som
er takknemlige. Det er takknemlige mennesker som er glade»... Ukjent.
4. De ser på det positive...
Når det er tøft i livet, er de lykkelige ofte
ved godt mot. Å dvele ved feil og forestille seg alt det negative som kan skje, er naturlig for mange. Kanskje tenker du til og med at det er rasjonelt og være bekymret for hva som kan skje. – Hvis du tenker deg om litt; hvor mye av det vi
bekymrer oss for skjer egentlig? Og så kan du si – ja men det kan skje og da kan det være godt å være forberedt. – Faktisk viser forskning at det ikke er bedre å gå inn i en krise og ha bekymret seg på
forhånd. Tvert imot tenker du klarere når du ikke er bekymret og stresset. Det er avgjørende for din livskvalitet hva du fokuserer på. Er du bekymret og fokuserer på begrensninger, så fanges du i disse begrensningene –
men er du positiv og fokuserer på muligheter, vil du kunne leve et rikt liv med mye glede...
5. De verdsetter relasjoner...
Èn ting utpreger seg som den mest signifikante lykkefaktoren, nemlig sterke sosiale relasjoner. Evnen du har til å gi og motta kjærlighet, og den sosiale støtten du har, påvirker direkte din glede.Istedenfor å fokusere
på penger og hele tiden jage etter karriereopprykk ved å tyne ut det du kan og utnytte ditt fulle potensiale på arbeidsplassen, gjør de lykkelige menneskene noe helt annet. – De fokuserer på sine personlig relasjoner. Når
du en gang skal dø vil du huske lite av tiden du tilbrakte på jobb. Det du husker er tiden med familien, tiden med venner. Å sette mennesker foran penger er avgjørende for å leve et emosjonelt godt liv...
6. De utvikler seg på mange ulike områder i livet...
Selv om de legger stor verdi i det å ha gode relasjoner, definerer ikke lykkelige mennesker seg selv kun ut ifra ett aspekt i livet. De har karrierer
de liker, de har hobbyer, og de elsker å lære og utvikle seg som mennesker. Ved å legge merke til flere aspekt med livet og skape en god balanse mellom disse, blir de ikke overveldet når ett område i livet sporer av. Om et
kjærlighetsforhold går dukken, har de fremdeles en givende karriere. Om de blir skadet og ikke kan gå på ski, har de fremdeles venner de kan være med. Det å ikke satse all sin livslyst og energi på ett kort, men å
omfavne flere sider av livet er en nøkkel til lykke...
7. De fokuserer på gode opplevelser...
Noen av oss tenker at det å shoppe er en flott måte
å redusere stress på og at det å eie ting vil gjøre oss lykkeligere i det lange løp. Lykkelige mennesker velger å verdsette opplevelser fremfor materielle goder. Nye klær er flott, men det er vanskelig å få
like mye glede ut av en genser som du kan få av en fantastisk opplevelse. Opplevelsen vil gi deg et minne som du kan snakke om og glede deg over i mange år fremover...
8. De har mot til
å leve det livet de selv vil...
Det er èn ting mennesker angrer mer på enn noe annet når de skal dø, og det er at de ikke har hatt mer mot til å leve det livet de selv har villet. Istedenfor
å følge andres forventninger, følger lykkelige mennesker det som betyr noe for de. Hvis de våkner opp og er ulykkelige med sin arbeidssituasjon, er de ikke redd for å forlate den for å jakte på noe de virkelig bryr
seg om. Det kan involvere å ta en sjanse og de kan risikere å gjøre en stor feil. Men lykkelige mennesker våger å stikke nesen frem og jakte på det alle andre er redd for. Den som våger risikerer å miste
fotfeste, den som ikke våger risikerer å miste seg selv...Søren Kierkegaard.
9. De aksepterer
livet sitt...
I ungdommen dannet vi oss en forestilling om hvordan livet skulle bli. Vi skulle brette opp ermene og krumme ryggen så kunne vi få til hva enn vi ville. Som voksne er de fleste av oss fremdeles opptatt av å komme
oss et sted før vi skal nyte livet. Vi drømmer om at en gang skal alt ordne seg, og da skal vi virkelig kose oss og gjøre alt det vi har lyst til. – Vi må bare tjene litt mer penger først, få en litt bedre jobb,
et litt bedre hus, en litt bedre bil, mer tid, større barn osv……. Og når vi så har kommet et stykke, skyves grensen til et nytt mål litt lenger der fremme. Lykkelige mennesker lever i «nuet». – Istedenfor
å forberede seg på å en gang skulle leve et godt liv, er de oppmerksomme på alt det som er godt i livet her og nå...
Mufavidat ... مفاوضات ... موفاویزات
تفاوت نوع انسان را ملاحظە نمایید کە حضرت مسیح و قیافا و حضرت موسی و فرعون و هابیل و قابیل و جمال مبارک و یحیی و همەی عادلین و ظالمین در طول تاریخ ، انسان بودە و انسان است کە سرنوشت سازخواهد بود
Audun Lysbakken <post@sv.no> På to dager har 130 000 mennesker flyktet fra Syria til Tyrkia, de fleste fra den kurdiske byen Kobane. Jeg deltok på en markering med norske kurdere utenfor Stortinget i går for å vise vår avsky...
To
09/24/14 at 3:31 PM
På to dager har 130 000 mennesker flyktet fra Syria til Tyrkia,
de fleste fra den kurdiske byen Kobane. Jeg deltok på en markering med norske kurdere utenfor Stortinget i går for å vise vår avsky for ISILs brutale krig i Kurdistan. ISIL driver etnisk rensing, grusomme overgrep og ønsker å
opprette et fundamentalistisk diktatur. De må stoppes...
Vi sier et sterkt ja til solidaritet med det kjempende kurdiske folket, og støtter de som kjemper mot ISILs styrker. Vi krever norsk innsats for å
få inn hjelp til det autonome kurdiske området i Syria, Rojava. Og vi ber den norske regjeringen ta
imot flyktninger fra krigen i Syria...
Hadde vi vært overbevist om at den USA-ledede militæroperasjonen kunne knuse ISIL, hadde SV sagt ja til å delta. Vi har likevel sagt nei til å sende norske soldater
til Irak nå, fordi vi ser flere problemer med amerikanernes strategi...
Bombeangrepene ser ikke ut til å konsentreres om å hindre ISIL-framrykking og overgrep, men ligner i stedet en mer omfattende bombekampanje
rettet mot ISIL-kontrollerte områder. Vi frykter at dette kan slå feil. Det avgjørende for å svekke ISIL er å svekke deres støtte i den sunnimuslimske befolkningen. Støtten til ISIL kan øke hvis fundamentalistene
får framstille seg selv som forsvarere mot utenlandsk innblanding...
Samtidig mangler det en plan. Vi frykter at både koalisjonens krigsplan, og den norske regjeringens ja til å bli med, er mer motivert
av et behov for å vise handlekraft enn av en troverdig plan for handling som vil virke. I tillegg er amerikanernes krig på kant med folkeretten. Det mangler et FN-mandat for angrep i Syria. Det er alvorlig...
Vårt
nei til USA er likevel ikke det viktigste. Det viktige er vårt ja til solidaritet med kurderne og andre folk i Midtøsten som nå kjemper for sine liv og sine land. Vi vil presse de andre partiene i norsk politikk, slik at det militære
bidraget ikke blir en sovepute som hindrer en innsats som monner for solidaritet med mennesker som lider og mennesker på flukt...
Jeg har også skrevet et blogginnlegg om SVs begrunnelse som jeg oppfordrer deg til å spre i sosiale medier. Du kan også lese mer i Klassekampen eller se intervju med meg på NRK fra i går...
Hilsen
Audun Lysbakken
Partileder i SV
امروز سال نو یهودیان است. یهودیان در این روز در شوفار، شیپوری که از شاخ قوچ درست شده میدمند به نشانهی دعوت به ابراز پشیمانی از نادرستیها بازگشت به عدالت و راستی. کاش میتوانستم شوفار را به عنوان ندای بیداری، برای کسانی که در ایران، هنوز در سمت نادرست تاریخ ایستادهاند به صدا در بیاورم. شاید پیش از آنکه دیرتر شود، راه درست را پیدا و در کنار مردم بایستند
به امید آنکه مردم میهنم، همچنانکه یهودیان امشب سیب را در عسل میزنند، به زودی طعم شیرین آزادی، صلح و شادمانی را بچشند
Vær gavmild i velstand
og takknemlig i motgang...
Vær din nestes tillit verdig,
og betrakt ham med et lyst og vennlig ansikt...
Vær en skatt for de fattige,
en formaner for de rike,
en besvarer av de nødlidendes rop,
en beskytter av ditt løftes hellighet...
Vær rettferdig i din dom
og forsiktig i din tale...
Vær ikke urettferdig mot noe menneske,
og vis idel saktmodighet overfor alle mennesker...
Vær som en lampe for dem som vandrer i mørke,
en glede for de bedrøvede,
en sjø for de tørstige,
en havn for de fortvilede,
en støtte og forsvarer for den som er offer for undertrykkelse...
La redelighet og rettskaffenhet prege alle dine handlinger...
Vær et hjem for den fremmede,
en trøst for de lidende,
et fast tårn for flyktninger...
Vær øyne for de blinde og et ledende lys for de villfarendes føtter...
Stay patient, safe and clean. We've been through a lot and will get through this too TOGETHER, I LOVE YOU...❤️Korona virus Made in God from Norway Scandinavia to the World...
... پێم خۆشە بۆ ھەتا ھەتایە مۆستەعمەرە بم ئەگەر تۆ داگیركەرم بی
می گویند یک دقیقە فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت کردن است...و من می گویم نیکو و علمی و وجدانی و معنوی و الهی فکر کردن ، خود ،خود عبادت است، لذا فکرکردن همان کار کردن و در مسیر خیر کار کردن هم همان عبادت و اصل تقدس است، دیگر شادمان و کائناتی و مانا بمانید... مدال هیوا قەسیمی
وتەی ئاڵتونی
لەمرۆدا زیاتر لە ١٧٠ وڵات
، گیرۆدەی ڤایرۆسی کۆڕۆنان. خەڵکی ئەم وڵاتانە لە ٥٠ خوداوەندی جۆراوجۆر ، دەپاڕێنەوە تا بەهانایانەوە بچێت! بەڵام تا ئێستا هیچ یەك لەو خوداوەندانە بە هانایی خەڵکیەوە نەهاتن
کاتێك زانست و تاقیگاکان توانیان
پێکوتەی ئەم ڤایرۆسە بدۆزنەوە ومرۆڤایەتی لەم مەحنەتە ڕزگارکەن . ئەو کات هەمووان لە ماڵەکانمان دێینەوە دەرەوە و هەر یەکەشمان سوپاسی خوداوەندی خۆمان دەکەین
مۆرگان فریمان وای گووت
نموونەیەک لە دانایی ئیشراق لە پەیڤی یاری دا؛
رێگەی ھەقیقەت شیشەبەندییە
نەجێی گەزافە نەجێی
مەنییە
ڕێگەی ھەقیقەت نیەن وە میراس
ھەق ئەو کەسەسە ئەرکانش بوو ڕاس
Tolking av fødselshoroskop for Medaal Håp Ghasimy Hiwa 11 September 1973 5:00 Saqqez, Kurdistan
og kanskje også mirakuløse hendinger, kan inntreffe i livet ditt.Du har en fornemmelse av guddommelig nåde, av å være ett med det flytende univers, av å kommunisere med himmelske riker eller vesene...
دهم شهر الجمال ٧ می
... و ما سمعت فی خليل الرّحمن انّه حقّ لا ريب فيه . مأمور شدند بذبح اسمعيل تا آنکه ظاهر شود استقامت و انقطاع او در امر اللّه بين ما سواه . و مقصود از ذبح او هم فدائی بود از برای عصيان و خطاهای من علی الارض ، چنانچه عيسی ابن مريم هم اين مقام را از حقّ جلّ و عزّ خواستند و همچنين رسول اللّه حسين را فدا نمودند . احدی اطّلاع بر عنايات خفيّه حقّ و رحمت محيطه او نداشته و ندارد . نظر بعصيان اهل عالم و خطاهای واقعه در آن و مصيبات وارده بر اصفياء و اولياء ، جميع مستحقّ هلاکت بوده و هستند و لکن الطاف مکنونه الهيّه بسببی از اسباب ظاهره و باطنه حفظ فرموده و میفرمايد . تفکّر لتعرف و کن من الثّابتين... ٥٤
...اگر وجود خدا (باورت) بشه خدا یه نقطه میذاره زیر باورت (یاورت) میشه
رامین جان داداش گلم ،انتخابات در هر کشوری کە کاندیداها از فیلتر ایدئولوژیک اون نظام میگذرند در واقع تبدیل انتصاب بالقوە بە انتصاب بالفعل هست... هیوا جان ، نفسم، بە شترە گفتن چرا شاشت پسە؟ گفت من چیم مثە همە کسە؟ ما تنها کشور بە ظاهر متمدن دنیاییم کە رئیس جمهور توش نفر دومە نە نفر اول، این انتخاباتە رئیس الوزراست، تئوکراسی ی جهل و پلیدی و فلاکت، دروغ و ظلم، من بهش فکر هم نمی کنم، شما هم درگیرش نباش، اینا عوام فریبن، مردم بیچارە شدن، تصمیمات، جهانی گرفتە میشە ، اینا خودشونم مهرە هستن ولی تاریخ مصرفشون آخرشە، شما مواظب خودت باش، سیاست لقمەی ما نیست، خطر دارە حسن ،فدای تو
Medaal Håp Ghasimy Heval Cilwe Spi Hiwa ... 14.05.2017
مێداڵ هیوا قە سیمی ١٤.٠٥.٢٧١٧ ... مدال هیوا قسیمی ٢٤.٠٢.١٣٩٦
All roads begins and ends with MedaaL Håp Ghasimy...
هەموو ڕێگە کان بە هیوا قەسیمی یە وە دەس پێ ئەکا و کۆتائیان دێت Hemî rê bi MedaL Hiwa Ghasimy re dest pê dike û bidawî dibe...
پەندێکی کوردی هەیە دەڵێت ، ئەڵێن تەنگانە خۆشی لەدوایە باوەڕم وایە فەرموودەی خوایە
Silav,
Dibêjin serê wî/wê mezine, lê mêjî têde tine...
(Ka hûn jî gotinek kurdî binivîsênin..)
پەیام
پەیامەک بۆ کوردستانیانی خۆشەویست و رێبەر و سەرۆکە هێژا کانی گەل و نەتەوەی کوردستانی گەورە لە هەموو جیهان
کوردستانیانی ئازیز، سەرۆکانی هێژای گەلی کوردستان، وێڕای سڵاو و درود و حورمەت، جەنابتان بە جێی ئەوەی کە تاریکی بە نەعلەت کەن ، دێن و مۆمەک دائەگرسێنن و چرایەک رۆشن ئەکەن، هەتاکوو ژیان لە گۆی زەمینا بەردەوام
بمێنێت ، دەرفەتی کار و چالاکی و خزمەتیش لە هەر بوارەکی مومکین دا ، بە شێوەیەکی موستەمەر و ئیدامەدار ،گەلەک لۆژیکی و چاوەڕوانکراوە... بە بۆچوونی من دەبێت لە هەولێری پایتەخت ، ئەنجومەنی نوخبەو زاناو ئایندەنووسانی کوردستانی گەورە، لە پێنج یا نۆ یا یازدە یا نۆزدە
یان بیست و یەک کەسایەتی ژن و پیاوی گەنج و ساڵمەندی بلیمەتی وەڵاتپارێز و گیتی گەرای خاوەن پێگەی نیشتمانی و نێو نەتەوی ، پێک بهێنرێت و ئەندامانی ئەو هەیئەت یان ئەنجوومەنەش لە هەموو کوردستان و جیهانا ،راوێژکاریان هەبێت و بە شارەزایی و دڵ سۆزی خۆیان ، قەدەری ئەم
گۆشە لە دنیا بە ئاراستەیەکی پارێزراو و بەختەوەر و زانستی و ئەخلاقی و هاوچەرخانە ، هیدایەت و ڕێنمونی بکەن... جولەکە لە پاش دوو هەزار ساڵ چەرمەسەری و دەربەدەری ، ئێستە لەسەر خاکی خۆیا ، سەربەخۆیە... کوردیش لە پاش دوو هەزار و حەوت سەدساڵ لە ئازار و رەشپۆشی ،
ئێستە کاتی خۆیەتی لە سەر خاکی خۆیا، سەربەخۆو سپی و دادمەند و لائیک و دێموکراتیک و ئاوەدان و ئەخلاقمەندو مۆدێرن و ئاسودە ،بژیت
گیانم بە فیداتان ، دیاکۆمێداڵ هیوا قە سیمی ٢٥.٠٥.٢٧١٧ نۆروێژ
Melek Taus..
Melek Taus (Ezdiki: Tawûsê Melek),
also spelled Malik Tous, translated in English as Peacock Angel, is one of the central figures of Yazidi religion. In Yazidi creation stories, God created
the world and entrusted it to the care of seven Holy Beings, often known as Angels or heft sirr
('the Seven Mysteries'), preeminent of which is Tawûsê Melek, the Peacock Angel...
Like many aspects of the secretive Yazidi religion, Tawûsê Melek is subject to varied and ambiguous interpretations. The Yazidi Book of Revelation
(Ketêbâ Jelwa), a text believed by some to have been written by non-Yazidis in the early twentieth-century but based on Yazidi oral tradition,[2] even though a nineteenth-century translation of the text exists,[3] is purported to contain the words of Tawûsê Melek; it states that he allocates responsibilities, blessings and misfortunes upon humanity as he sees fit and that it is not
for the race of Adam to question his choices...
Since the late 16th century,[4] some Muslims have accused Yazidis of devil worship due to the similarity between
the Quranic story of Iblis and the account of Tawûsê Melek's refusal to bow to Adam. Whereas Muslims revile Iblis for refusing to submit to God and bow
to Adam, believing that his defiance caused him to fall from God's grace,[5] Yazidis revere Tawûsê
Melek for his independence and believe that God's command to Tawûsê Melek was a test to see if he understood his own majestic and sublime nature. Accusations of devil worship fueled centuries of violent persecution, which have led Yazidi communities
to concentrate in remote mountainous regions of northwestern Iraq.[4] The Yazidi taboo against the Arabic word Shaitan
(الشیطان) and on words containing the consonants š (sh) and t/ṭ have been used to suggest a connection between this Tawûsê Melek and Iblis,[2]
although no evidence exists to suggest Yazidis worship Tawûsê Melek as the same figure...
Religious significance...
The Yazidi consider Tawûsê Melek an emanation of God and a good, benevolent angel who has redeemed himself from his fall and has become a demiurge who created the cosmos from the Cosmic egg. After he repented, he wept for 7,000 years, his tears filling seven jars, which then quenched the fires of hell. Yazidis believe Tawûsê Melek is not a source of evil or wickedness. They consider him to be the leader of the archangels, not a still-fallen nor a still-disgraced angel, but a forgiven one and an emanation of God himself. They also hold that the source of evil is in the heart and spirit of humans themselves, not in Tawûsê Melek. Yazidis believe that good and evil both exist in the mind and spirit of human beings. It depends on the humans, themselves, as to which they choose. In this process, their devotion to Tawûsê Melek is essential, since it was he who was given the same choice between good and evil by God, and chose the good...
The Yazidi believe that the founder of their religion, Sheikh Adi Ibn Musafir, was an incarnation of Tawûsê Melek...
Tawûsê Melek is sometimes transliterated Malak Ta'us, Malak Tawus, Malak Tawwus, or Malik Taws. Melek was borrowed from the Arabic term meaning “king” or “angel”. Tawûs is uncontroversially translated as “peacock” (in art and sculpture, Tawûsê Melek is depicted as peacock). However, peacocks are not native to the lands where Tawûsê Melek is worshipped. Among early Christians,[which?] the peacock represented immortality because of a folk belief that its flesh does not decay after death,[citation needed] and this symbolism has passed into Yazidi beliefs.[7] Consequently, peacock imagery adorns Yazidi shrines, gateways, graves, and houses of worship...
The Kitêba Cilwe (Book of Illumination), which claims to be the words of Tawûsê Melek himself, states that he allocates responsibilities, blessings, and misfortunes as he sees fit, and that it is not for the race of Adam to question him. Sheikh Adi ibn Musafir believed that the spirit of Tawûsê Melek is the same as his own, perhaps as a reincarnation. He is believed to have said:
Yazidi accounts of creation differ from that of Judaism, Christianity, and Islam. They believe that God first created Tawûsê Melek from his own illumination (Ronahî) and the other six archangels were created later. God ordered Tawûsê Melek not to bow to other beings. Then God created the other archangels and ordered them to bring him dust (Ax) from the Earth (Erd) and build the body of Adam. Then God gave life to Adam from his own breath and instructed all archangels to bow to Adam. The archangels obeyed except for Tawûsê Melek. In answer to God, Tawûsê Melek replied,
Then God praised him and made him the leader of all angels and his deputy on the Earth. (This likely furthers what some see as a connection to the Islamic Shaitan, as according to the Quran, Shaitan refused to bow to the newly created Adam at God’s command, though in this case it is seen as being a sign of Shaitan’s sinful pride...)
Hence, the Yazidis believe that Tawûsê Melek is the representative of God on the face of the Earth, and comes down to the Earth on the first Wednesday of Nisan (April). Yazidis hold that God created Tawûsê Melek on this day, and celebrate it as New Year’s Day. Yazidis argue that the order to bow to Adam was only a test for Tawûsê Melek, since if God commands anything then it must happen. (Bibe, dibe). In other words: God could have made him submit to Adam, but gave Tawûsê Melek the choice as a test. They believe that their respect and praise for Tawûsê Melek is a way to acknowledge his majestic and sublime nature. This idea is called Zanista Ciwaniyê (Knowledge of the Sublime). Sheikh Adî observed the story of Tawûsê Melek and believed in him...
ئاکادێمیی زمانی فەڕانسی بە هۆی هەبوونی وەرگێڕانی ئینگلیزی لەسەر کارتی پێناسی نوێ لە بەرامبەر حکوومەتی فەڕانسا وەستاوەتەوە و هەبوونی وشەی ئینگلیزی لە کارتی پێناسدا بە نادەستووری دەزانێ و هەوڵ دەدا وەرگێڕانە ئینگلیزییەکە بسڕێتەوە، چونکە پێیوایە بە پێی دەستوور، هەبوونی وشەی ئینگلیزی مەترسییە بۆ سەر زمانی فەڕانسی. ئەوە لە حاڵێک دایە کە بە پێی راپۆرتی رێکخراوی جیهانیی فرانکۆفۆنی، لە ماوەی چوار ساڵدا، زمانی فەڕانسی ۱۰ لە سەد گەشەی کردووە، واتە نزیکەی ۳۰ میلیۆن کەسی پێوە زیاد بووە. هەروەها لە ماوەی چوار ساڵدا لە شەشەم زمانەوە بووە بە پێنجەم زمانی گەورەی جیهان. لە زیاتر لە چل وڵاتی جیهان خەڵک بە زمانی فەڕانسی قسە دەکەن کە لە ۲۹ وڵات زمانی فەرمی وڵاتە
زۆر جار لە مێدیاکاندا لە لایەن کەسانی نەتەوەییەوە گلەیی ئەوە دەکرێ کە نابێ گۆرانیبێژی فەڕانسی بە زمانی ئینگلیزی گۆرانی بڵێ و خەڵک بۆ لای زمانی ئینگلیزی رابکێشێ
ئەگەر لە نێو کورددا پێشنیار بە خەڵک بکەی بە زمانی کوردی بنووسن و گوێ لە کوردی بگرن، پێانوایە جنێویان پێ دەدرێ
هەر بۆیەش فەڕانسییەکان نەتەوەیەکی خاوەن وڵاتێکی زلهێزن و کوردیش نەتەوەیەکی بێ وڵاتی بێ هێزی بندەست
Kitêba Cilwe , translated by Isya Joseph ...
One of two primary scriptures of the Yazidi religion. Unlike most religious texts, it is written in the first person narrative format, spoken as though God alone is its author. It is believed to be a forgery written by a non-Yazidi, but it does reflect authentic Yazidi beliefs...
I was, am now, and shall have no end. I exercise dominion over all creatures and over the affairs of all who are under the protection of my image. I am ever present to help all who trust in me and call upon me in time of need. There is no place in the universe that knows not my presence. I participate in all the affairs which those who are without call evil because their nature is not such as they approve. Every age has its own manager, who directs affairs according to my decrees. This office is changeable from generation to generation, that the ruler of this world and his chiefs may discharge the duties of their respective offices every one in his own turn. I allow everyone to follow the dictates of his own nature, but he that opposes me will regret it sorely. No god has a right to interfere in my affairs, and I have made it an imperative rule that everyone shall refrain from worshiping all gods. All the books of those who are without are altered by them; and they have declined from them, although they were written by the prophets and the apostles. That there are interpolations is seen in the fact that each sect endeavors to prove that the others are wrong and to destroy their books. To me truth and falsehood are known. When temptation comes, I give my covenant to him that trusts in me. Moreover, I give counsel to the skilled directors, for I have appointed them for periods that are known to me. I remember necessary affairs and execute them in due time. I teach and guide those who follow my instruction. If anyone obey me and conform to my commandments, he shall have joy, delight, and goodness...
I requite the descendents of Adam, and reward them with various rewards that I alone know. Moreover, power and dominion over all that is on earth, both that which is above and that which is beneath, are in my hand. I do not allow friendly association with other people, nor do I deprive them that are my own and that obey me of anything that is good for them. I place my affairs in the hands of those whom I have tried and who are in accord with my desires. I appear in divers manners to those who are faithful and under my command. I give and take away; I enrich and impoverish; I cause both happiness and misery. I do all this in keeping with the characteristics of each epoch. And none has a right to interfere with my management of affairs. Those who oppose me I afflict with disease; but my own shall not die like the sons of Adam that are without. None shall live in this world longer than the time set by me; and if I so desire, I send a person a second or a third time into this world or into some other by the transmigration of souls...
I lead to the straight path without a revealed book; I direct aright my beloved and my chosen ones by unseen means. All my teachings are easily applicable to all times and all conditions. I punish in another world all who do contrary to my will. Now the sons of Adam do not know the state of things that is to come. For this reason they fall into many errors. The beasts of the earth, the birds of heaven, and the fish of the sea are all under the control of my hands. All treasures and hidden things are known to me; and as I desire, I take them from one and bestow them upon another. I reveal my wonders to those who seek them, and, in due time my miracles to those who receive them from me. But those who are without are my adversaries, hence they oppose me. Nor do they know that such a course is against their own interests, for might, wealth, and riches are in my hand, and I bestow them upon every worthy descendant of Adam. Thus the government of the worlds, the transition of generations, and the changes of their directors are determined by me from the beginning...
I will not give my rights to other gods. I have allowed the creation of four substances, four times, and four comers; because they are necessary things for creatures. The books of Jews, Christians, and Moslems, as of those who are without, accept in a sense, i.e., so far as they agree with, and conform to, my statutes. Whatsoever is contrary to these they have altered; do not accept it. Three things are against me, and I hate three things. But those who keep my secrets shall receive the fulfilment of my promises. Those who suffer for my sake I will surely reward in one of the worlds. It is my desire that all my followers shall unite in a bond of unity, lest those who are without prevail against them. Now, then, all ye who have followed my commandments and my teachings, reject all the teachings and sayings of such as are without. I have not taught these teachings, nor do they proceed from me. Do not mention my name nor my attributes, lest ye regret it; for ye do not know what those who are without may do...
O ye that have believed in me, honor my symbol and my image, for they remind you of me. Observe my laws and statutes. Obey my servants and listen to whatever they may dictate to you of the hidden things. Receive that that is dictated, and do not carry it before those who are without, Jews, Christians, Moslems, and others; for they know not the nature of my teaching. Do not give them your books, lest they alter them without your knowledge. Learn by heart the greater part of them, lest they be altered...
هاووڵاتیانی رێزدارو ژیر، وێڕای سڵاو رێز و حورمەت و ئەدەب وخۆشەویستی، بە بۆنەی بەرنامەی کاروانی شەهیدان لە ژوری تەلەگرامی کوردانی ناوخۆودەرەوەی وڵات وە یەک دنیا سپاس لە هاوڕێیانی ئەدمین و هەموولایەکتان ئێستە شێعرو پەیامێکی خۆم بە کورتی و بە کوردی پێشکێشی رۆحی شاد و زیندووی شەهید قازی محەمەد و سەرجەم شەهیدانی کوردستان ئەکەم و سەبارەت بەوەی دوژمنانمان وەکوو هەموو کات بێچارەن ، ئیتر ئێوەش بەردەوام سەرفراز و ئاسوودەو بەختەوەر بژین و ئینجا بۆ نیشتمان و گەردوون هەمیشە یەک ڕیز و یەکگرتوو بمێنن... گیانم بە فیداتان، مێداڵ هیوا قەسیمی
This new World Order...
The World Order of Bahá’u’lláh...
Seven letters written by Shoghi Effendi and addressed to the Bahá’ís of the United States and the West, first collected in 1938...
دایە گوڵ عوزارگیانی نازدارم و باوە ئەمجەد گیانی پاکم کە هەرگیز تیکرار نابنۆو وەکوو رۆح و هەناسەو ژیان، پیرۆزن لە لام ٠٧.٠٧.٢٧١٧
از علم و دین و فلسفە و عرفان آموختم کە در همەی عوالم،فقط برای خدا، غیر ممکن ،از درجەی اعتبار ساقط است و تنها خداست کە ازلیست
اگر بقای روح و جهان های پنهان روحی وجود و حقیقت نداشتە باشند ، زبانم لال، در واقعیت، خدا، احمق و دیوانە انگاشتە خواهد شد،اگر یونیورس پهناور فیزیکیە
کنونی، میلیاردها برابر بزرگتر از اندازەی فعلیش می بود ،باز هم در برابر بزرگیە غیر قابل تصور عوالم فرا طبیعی ی غیبیە نامتناهی ی یزدان پاک،هیچ و نابود محسوب می شد...زیستن برای مرگ خطا و مردن برای زندگی بهاست اما این زیستن و مرگ و این مردن و زندگی هم نە همەی
ماجراست...اصل مطلب یا مطلب اصلی این است کە خدایی وجود دارد کە خالق و پروردگار و صاحب بینهایت جهانهای مرئی و نامرئی ی با بی شمار مخلوقات و موجودات می باشد کە کرەی زمین با همەی عظمتش در بیکرانگیە هستی ،قطرەای از اقیانوس و برگی از جنگل و مشتیست از خروار...همانگونە
کە دردل و بطن طبیعت ، کشورها و ممالک و سرزمین های بسیاری موجود است، همانطور هم می توان قطع بە یقین بە وجود کشورها و ممالک و سرزمین های بسیار در فرا و ماورای طبیعت ، ایمان و باور و ایقان داشت...با پیش بینی ی هزار میلیون سال آیندە بە خوبی درک خواهد شد کە علم
و دین و فلسفە و عرفان امروز جامعەی جهانیە بشری نە تنها بسیار نورس و جدید و جوان است بلکە هنوز تولد نیافتە و زادە و آگاه نشدە تا بداند کە در سیستم خدا چە معجزە ها و چە شکوە و چە غوغایی برپاست...از عالم بالا، کرەی زمین در تحت نظر است و چە بسا کە همین امروز و
فردا از طریقی بە ما الهام شود کە راستی راستی چە هدفی نهفتە در این آمدن و رفتن و سپس پیوستن روح ما بە میلیاردها ارواح فرا زمینی بە همان شکلی کە الان اطلاع داریم میلیاردها جسم همسانمان در حال گذران زندگیە دشوار یا آسودە هستند تو همین دنیا در جوار ما؟
دیگر جانم بە فدای شما ،مێداڵ هیواقسیمی.١٤.٠٦.٢٠١٧ نروژ
Bahagaaawad Gitaa Krishna ... کتاب بهاگاواد گیتا و حضرت کریشنا
Hinduism is recognized in the Bahá'í Faith as one of nine known religions and its scriptures are regarded as predicting the coming of Bahá'u'lláh.Krishna is included in the succession of M of God...
Geneticist claims to have found ‘God gene’ in humans...
LONDON — An American molecular geneticist has concluded after comparing more than 2,000 DNA samples that a person’s capacity to believe in God is linked to brain chemicals...
His findings have been criticized by leading clerics, who challenge the existence of a “God gene” and say the research undermines a fundamental tenet of faith — that spiritual enlightenment is achieved through divine transformation rather than the brain’s electrical impulses...
Dean Hamer, the director of the Gene Structure and Regulation Unit at the National Cancer Institute in Bethesda, asked volunteers 226 questions in order to determine how spiritually connected they felt to the universe...
The higher their score, the greater the person’s ability to believe in a greater spiritual force and, Mr. Hamer found, the more likely they were to share the gene VMAT2...
Studies on twins showed that those with this gene, a vesicular monoamine transporter that regulates the flow of mood-altering chemicals in the brain, were more likely to develop a spiritual belief...
Growing up in a religious environment was said to have little effect on belief...
Mr. Hamer, who in 1993 claimed to have identified a DNA sequence linked to male homosexuality, said the existence of the “God gene” explained why some people had more aptitude for spirituality than others...
“Buddha, Muhammad and Jesus all shared a series of mystical experiences or alterations in consciousness and thus probably carried the gene,” he said. “This means that the tendency to be spiritual is part of genetic makeup. This is not a thing that is strictly handed down from parents to children. It could skip a generation. It’s like intelligence...”
His findings, published in a book, “The God Gene: How Faith Is Hard-Wired Into Our Genes,” are being greeted skeptically by many in the religious establishment...
The Rev. John Polkinghorne, a fellow of the Royal Society and a canon theologian at Liverpool Cathedral, said: “The idea of a God gene goes against all my personal theological convictions. You can’t cut faith down to the lowest common denominator of genetic survival. It shows the poverty of reductionist thinking...”
The Rev. Walter Houston, the chaplain of Mansfield College, Oxford, and a fellow in theology, said: “Religious belief is not just related to a person’s constitution. It’s related to society, tradition, character — everything’s involved. Having a gene that could do all that seems pretty unlikely to me...”
Mr. Hamer insisted, however, that his research was not antithetical to a belief in God...
“Religious believers can point to the existence of God genes as one more sign of the Creator’s ingenuity — a clever way to help humans acknowledge and embrace a divine presence,” he said...
"It has been decreed by God that the Kurds cannot found a state because, once upon a time, a very ugly and frightening man visited the prophet Mohammed. The prophet was scared, and asked the man from whence he came. The guest answered in a friendly and respectful manner that he was a Kurd. The prophet lifted his head to the sky and said, 'Thou, God, must not allow the Kurds to unify; their unification would cause the destruction of the world"...
The disparagement of the Kurdish identity and language goes so far as to be reflected such in the following popular rhyme (translated from Persian:
The neglect of the Kurdish language by Kurdish intellectuals is a fact, and so is the abundance of myths and legends generated on the subject. Just one more example to make the point. The founder of the Bahai religion, Bahaullah (1817-1892), who lived two years in Kurdistan (1854-56) disguised under the assumed name of 'Dervesh Mohammed', called the Kurdish language 'the language of Adam'. He asserted that Adam spoke Kurdish because, in his opinion, Kurdish had 'no grammar'(14). Bahaulla didn't voice an opinion as to which language Adam used when he spoke to his bride Eve. It would also be interesting to know in what language Eve spoke; the prophet Bahaullah didn't tell us...
Language is an intellectual product of mankind. Every language (Esperanto excepted) began orally, as a medium for trade and communication. Historical circumstances allowing, such an oral language can develop into a written language. These circumstances are socially limited. Sometimes religious factors play part, sometimes political factors, at other times economic or psychological factors or indeed a combination of all these elements. It appears to us that religious factors played a decisive role in ancient times, first in the development of spoken to written language, and then in its standardisation. The Kurds need only to look at their neighbours to see this. The Christian missionary Mesrop Mashthotz, for example, created Armenian script, in the year 406, in order to document religious texts in Armenian. The Islamic religion, respectively the holy book of Islam, the Quran (Koran), which was revealed in the Quraish dialect, turned this dialect into the written language of all Arabs...
خۆتان بناسن، چهند بچوکن
ئهوهی دهیبینیت وێنهیهکی گۆی زهویه که له دووری 6 ملیار کیلۆمهترهوه کهشتی ئاسمانی ڤۆیاچر له ساڵی 1990 دا گرتویهتی
ئهو خاڵه بچوکه ئهمڕۆ نیشتمانی 7،5 ملیار بونهوهره که پێیان دهوترێت مرۆڤ. ههموو ئهو شتانهی که پێیانهوه سهرقاڵین ، شادیهکانمان ، نههامهتی و کوێرهوهری و ئازارهکانمان شهڕ و ئاوارهیی و ناکۆکیه ئاینی ، مهزههبی ، نهتهوهیی و چینایهتیهکانمان ، لێرەدایە
لهو خاڵه بچوکهدا ههزاران ئاین و ئایدیۆلۆژیاو ڕوانگهی ئابوری جیاواز و ناکۆک له ململانێیهکی خوێناویدا . لهوێ ئازا و ترسنۆك ، داهێنهر و نابوتکهری کۆمهڵگه، ئاغا و جوتیار ، کرێکارو خاوهنکار، کوڕو کچی ئاشق، دایکان و باوکان و منداڵهکانیان له تابلۆیهکی شێواودا له پێکدادانێکی خوێناویدان
له گهردوونی زانراودا سهدان ملیار گهله ئهستێره ههیه ، ئهو گهلهئهستێرهیه ی که کۆمهڵهی خۆر و زهوی ئێمهی تێدایه و به ڕێی کاکێشان ناسراوه ( Milky Way ) تیرهکهی 180 ههزار ساڵی تیشکیه ( خێرایی تیشك 300 ههزار کم له چرکهیهکدا) واته گهر کهشتیهکمان ههبێت بتوانێ له کاتژمێرێکدا ملیارێك کیلۆمهتر ببڕێت ، ئینجا به 180 ههزار ساڵ دهتوانین بگهیهنه قهراخی گهله ئهستێرهی ڕێی کاکێشان
نهك ههر مرۆڤ و کێشهکانی ، بهڵکه زهوی و کۆمهڵهی خۆریش له گهردیلهیهك بچوکترن لهم گهردوونه فراوانهدا. زانستی ئهمڕۆی مرۆڤ پهیی بهوه بردووه که تهمهنی ئهم گهردوونهی ئێمه 7، 13, ملیار ساڵه . تهمهنی ئهم ههسارهیهیی لهسهری دهژین، واته زهوی 4،54 ملیار ساڵه . گهر تهمهنی زهوی 24 کاتژمێربێت ، ئێمهی مرۆڤ له دوا چرکهکانی ئهو 24 کاتژمێرهدا پهیدا بووین
مرۆڤ داهێنان و خهونهکانی ، کێشه و جهنگهکانی ، خهون و سهروهریهکانی ههرچهنده گهورهشبن ، جێگهی شهرمه باسیان بکهین له بهرامبهر ئهم گهردوونه فراوانهدا . بیر له گهورهیی گهردوون بکهنهوه ئینجا درك بهو ڕاستیهدهکهن که ئێمه خۆمان و تهمهن و سهرقاڵیهکانمان چهند بچوکین
وقتی موعد اعدام سقراط رسید، زنش را دید که داشت گریه میکرد، نزدیکش شد و پرسید: "چه چیزی باعث گریه ات شده عزیزم"
زن در حالی که گریه میکرد گفت: "ظالمانه کشته خواهی شد
سقراط درحالیکه او را در آغوش گرفته بود گفت: "یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟؟
زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت: "الهی زیر گل بری که موقع مردن هم دست از فلسفه و منطق نمیکشی
شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق، تشکیل کشور کردستان را بە رسمیت می شناسد و استقلال کردستان بزرگ را یک مژدەی جهانی می داند... لای هەموان روونە کە فارس و تورک و عەرەب هەر یەکە چەندەها دەوڵەتی جیاوازی خۆیان
هەیە ، ئەوانەی کە چاویان بە سەربەخۆیی کوردوستان هەڵنایە ، وەکوو شەمشەمە کوێر وان کە لە واتەو مانای روناکی رۆژ و خۆر و هەتاو ، تێناگەن و تەقسیریان نییە... هیوا
کاکە هیوای بەڕێز فارس و حوکومەتەفارسیەکان
لەئێراندا تازە جێی بڕوای ئێمەی گەلی کورد نین بە هیچ شێوەیەک و شۆڕای میللی مقاومەت و موجاهیدینی خەڵکیش ئیستە و لەحاڵێکدا کە دەستی بەهیچ کوێوە گیر نیە و بۆ خاڵی نەبوونی عەریزە قسەیەکیان لەسەر دەوڵەتی کوردی کردوە و وەک میللەتێکی لەئێمەجیا و بەردەوام ویستوو دەستیان
کە بە قودرەتێک گەیشت وەک مار پێمانەوە ئەدەن بەڵام ئیتر گەلی ئێمەیش قازانجەکانی خۆی لەم بارو دۆخەدا قەزتۆتەوە و قەت جێی بڕوامان نابن
کاکە فایق گیان ، بەڵێ راست دەفەرموون ، من وەکوو وەڵاتی
جیران ، باسی ئێران و وەڵاتانی تری هاوسێ ئەکەم و ئەونەی من ئاگاکرامەوە لە لایەن جەنابت ، ئیتر لەمەودووا نابێت من دەمی خۆم پیس کەم بە ناوبردنی هێز و لایەنە داگیرکەرەکانی وەڵاتەکەم... گەلی کوردوستان بۆ خۆی خاوەن مافی رەوایەو واباشە کە ستەمی سەدان ساڵە کە لێمان
کراوە ، بە یەکگرتن و تەبایی نەتەوی و بە هێزی زانستی سەردەم قەرەبوو بکرێتەوەو ئاسەواری شەڕە دوروونیەکانی دوژمنانمان لە ناخی هەر تاکێکمان دا بە باوەڕ بە مرۆڤایەتی ، لە دەروونمانا بە تەواوەتی بسڕدرێتەوە... بە راستی کە هوشیاری نیعمەتەو بە تێکۆشانی ماندوویی نەناسانە
، ئاسۆ روون و روناکە... زۆر سپاس لە جەنابت برای هێژام
هەربژیت و سەرکەوتوو کاک هیوای بەڕێز، ئێمە بۆیە لێرەین کە بەگۆڕینەوەی زانیاریەکانمان بە تایەبەت لەسەر دوژمانمان کە هەمانە و بەکەڵک لێ
وەرگرتنیان بتوانین ئەوە باش بزانین کە دوژمنمان هەموو کورد وەک یەک سەیر دەکات و دوژمنی تاسەر ئێسقانن بەرامبەر ئێمە، کەوایە هەموومان بە هەموو بیر و باوەڕەجیاوازەکانمانەوە ئەبێ کورد بین، و یەک گرتوو ، سپاس بۆ بەڕێزیشتان هیوام کاتێکی خۆش و ئارام و ئاسوودەیە بۆتان
زۆر سپاس کاک فایقی بەڕێز، دەستی ماندوونەبوونتان بە گەرمی دەگووشم و هیوای بەرانبەرم بۆتان شادی لێوانلێو لە سەرکەوتن و چێژ وەرگرتنی بەردەوام لە شکۆی خزمەتانە ، جەنابیشت هەر بژی و بمێنی و بێگومان
بەیانیشت حەق و راستە کە تاکە چارەسەر بۆمان یەکگرتن و کورد بوونە ... منیش ئێستە چاوەکانم ئەشۆم و لەمەودووا جۆرێکیتر واتە کوردانەتر لە هەل و مەرجەکە ئەڕوانم... ئیتر گیانم بە فیداتان و ئاسوودە بن
زۆر بەڕێز کاک عبدالڵە موهتەدی هەرە هێژا، گەلەک سوپاس بۆ وتە پڕبەهاکانی جەنابتان و من بەش بە حاڵی خۆم ، لە ئاستان تان دا ، کە پێشمەرگەیەکی کۆن و سەرۆکێکی نوێن ،سەری ئەمەک ناسیم دائەنوێنم و دەستان بە گەرمی دەگووشم و بێگومان دڵنیام کە لە هەموو وجودی جەنابتانا ، خوێنی شەهیدانی کوردوستانە کە بزوێنەری هەست و بیرمەندی و چالاکی و روناکی و شکۆی خزمەتانە... من بۆ خۆم مناڵێکی نۆ ساڵان بووم لە گوندی سەرچاوە ی سەر بە سەقز و بۆکانی وەڵات ، چەندین سەعات لە تەک کچە پێشمەرگەیەکی گەنج و لاوی بێسیمچی بە تفەنگەوەو بێ لەچک و حیجاب و روسەری ،کە ناوی لەیلا بوو، لە سەربانی مزگەوت و ناو حوجرەی مزگەوت و لە ناو خودی دێ دا ، دۆستی و هاو ڕێ یەتیم کرد و ئەوەی کە هەرگیز لە بیرم ناچێت ، دادە لەیلا گیان ، لە ناو لوولەی تفەنگەکەی دا ، گوڵێکی رۆزی سوری دانا بوو،وە چونکایە ش من لە گەڵ بنەماڵەم لە تارانەوە لە هاوینا بۆ سەردان لە کوردوستان بووین ، و من بە هەڤاڵ لەیلام گووتبوو کە لە تاران خەریکی دەرس و وانە خوێندنم و ئەچم بۆ دەبستان ، جەنابی فیریشتەی ئازادی بە منیان فەرموو کە ئێمە لێرە لە کوردوستان بە تفەنگ شەڕ ئەکەین کە تۆو ئەمسالی تۆ بتوانن لە ئێران ، بە قەڵەم و پێنووس شەڕ بکەن... زۆر بەداخەوە پاش ساڵێکی تر کە بۆ سەردان لە کوردوستان بووم ، هەواڵی جەرگبڕ و دڵتەزێنی شەهید بوونی رێزدار لەیلام بیست ومن، بێ ئەوەی لە عالەمی مناڵی خۆما لەو تراژێدیایە تێبگەم ، لە زەمیری دەروونم دا هەستم بە رووخانێکی تەواو کرد و، رێک وام زانی کە پەری پاسەوانی نیشتمانم کە دەلیل و بورهانی وجودی خۆمە ، ئیتر لە دەست داوەولە رادەبەدەر ، پەشۆکام و تێکچووم...تەنیا ئەونەم ماوە کە بڵێم بژی ئێرانی ئازاد و دیموکرات و سەکولار و فرەیی و فیدراڵ و بژی کوردوستان و هەر بژی سەربەخۆیی و بەختەوەری سەرجەم کۆمەڵگەی نێو نەتەوی بە هەموو خاک و ئاڵاو کەلتور و نرخ و هۆشمەندایەتییەکانیانەوە...سڵاو و ئەدەب و حورمەت ،مێداڵ هیوا قسیمی
Book av Atheismen og Humanismen PDF... کتاب پی دی اف آتەایستی و هومانیسمی
اﻋﻼﻣﯿﻪ ی جهانیە ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ ،ﯾﮑﯽ از دﺳﺘﺎورد ﻫﺎی ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎی اوﻣﺎﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﻮده ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎی اوﻣﺎﻧﯿﺴت ها بودە است
اندیشه ی مرگ وبیماری، بسیاری از اندیشمندان ومتفکرین را بسوی یاس وبدبینی می کشا ند، پی نبردن به اسرار هستی باعث می شود آدمی بسوی پوچی رود، تنها اعتقاد به یک دین جهانی که پاسخگوی معمای آفرینش ونیاز امروزبشر باشد می تواند آدمی را از بدبینی ونا امیدی نجات دهد، این زندگی مرحله ای است برای ورود به جهانی بالاتر ازاین دنیا ،بنابراین مرگ پایان زندگی نیست بلکه پلی است برای عبور به عالمی بالاتر , درک وفهم ما نسبت به عالمی که اصطلا حات و مفاهیم مربوط به خود را دارد ناقص است ،چون د ر زبان ما کلمه و مفهومی برای آن عالم و این اصطلاحات نیز وجود ندارد به همین خاطر ما از زبان تشبیه استفاده می کنیم، طبق آموزه های بهائی معتقد هستیم که مردن مثل خوابیدن در اطاق است و بیدار شدن در باغ...اگر بە مفهوم واژگان توجه ویژە شود ، زندگیە قبل از مرگ ،معقول و زندە بودن بعداز مردن ، نا موجه بە نظر می رسد ، زیرا کە از بدو پیدایش انسان تا کنون کە بە میلیونها سال پیش باز می گردد ، حداقل صد میلیارد انسان بر روی کرەی زمین زیستە و مردەاند و شوربختانە یا خوشبختانە تا همین لحظە حتی یک نفر از ایشان ، از چندو چون عالم فرضیە دیگر، هیچ خبر مورد اتکا و مستندی را بە این جهان مخابرە نکردەاند کە در حقیقت دستشان از دنیا کوتاه و همگیشان در قبر ابدیشان ، بی هیچ حرکتی برای همیشە در صلح ، آرام گرفتەاند...زندگیە بعد از مرگ از جنس زندگیە قبل از تولد است و زندگیە بعد از تولد و زندگیە قبل از مرگ ،چیز دیگریست...انسان دوتا زندگی داره دومی زمانی شروع میشه که متوجه میشی تنها یه زندگی وجود داره
Hei Alle Kjære Dere ,
SJÆLENS UDØDELIGHED...
Efter at have bevist, at menneskets sjæl eksisterer, må vi bevise dens udødelighed. Sjælens udødelighed omtales i de hellige bøger; det er det fundamentale grundlag i de guddommelige religioner. Det siges, at der er to slags straf og belønning. For det første belønning og straf i dette liv; dernæst straf og belønning i den anden verden. Men tilværelsens paradis og helvede findes i alle Guds verdener, hvad enten det er i denne verden eller i de åndelige himmelske verdener. At opnå disse belønninger er at opnå evigt liv. Det er derfor, Kristus sagde: “I skal handle på en sådan måde, at I kan finde evigt liv, og at I må blive født af vand og ånd, således at I kan komme ind i Himmerige.” Dette livs belønninger er de himmelske dyder og fuldkommenheder, der smykker menneskets virkelighed. For eksempel var det mørkt og bliver lysende, det var uvidende og bliver vis, det var ligegyldig og bliver årvågen, det slumrede og bliver vækket, det var dødt og bliver levende, det var blindt og bliver seende, det var døvt og kommer til at høre, det var jordisk og bliver himmelsk, det var legemligt og bliver åndeligt. Gennem disse belønninger opnår det åndelig fødsel og bliver en ny skabning. Det bliver manifestationen på dette vers i Evangeliet, hvor det siges om disciplene, at de ikke var født af blod, ej heller ved kødets vilje eller menneskets vilje, men af Gud3. Det vil sige. de blev befriet fra de dyriske karaktertræk og egenskaber, der karakteriserer menneskets natur, og de blev begavet med de guddommelige karakteregenskaber, der kommer af Guds nåde; dette er meningen med genfødelsen. For disse mennesker er der ingen større lidelse end at være udelukket fra Gud og ingen hårdere straf end sensuelle laster, mørke egenskaber, en lav karakter, overdrevne kødelige lyster. Når de befries igennem troens lys fra disse lasters mørke og bliver oplyst af stråleglansen fra Virkelighedens Sol og forædlet med alle dyderne, regner de dette for den største belønning, og de ved, at det er det sande paradis. På samme måde betragter de det som åndelig straf, 1 2 Joh. 3,5 3 Joh 1,13. 98 98 dvs. tilværelsens lidelser og straf, at være underkastet naturens verden, at være udelukket fra Gud, at være brutal og uvidende, at henfalde til kødelige lyster og til dyriske svagheder; at kendetegnes ved mørke egenskaber som falskhed, tyranni, grusomhed, besættelse af jordiske ting og at være fordybet i sataniske tanker; for disse mennesker er det den største straf og pinsel. På samme måde er belønningen i den anden verden, det evige liv, der er tydeligt omtalt i alle de hellige bøger, de guddommelige fuldkommenheder, den evige nåde og den evige lykke. Belønningen i den anden verden er de fuldkommenheder og den fred, der opnås i de åndelige verdener, efter at man har forladt denne verden; medens belønninger i dette liv er de sande lysende fuldkommenheder, der virkeliggøres i denne verden, og som er årsag til evigt liv, thi de er sande fremskridt i tilværelsen. Det er som mennesket, der fra fosterverdenen når modenhedens stade og bliver manifestationen af disse ord: “Velsignet være Gud, den bedste blandt Skabere.”1 Belønningen i den anden verden er fred, åndelige dyder, forskellige åndelige gaver i Guds kongerige, opfyldelsen af hjertets og sjælens ønsker og mødet med Gud i evighedens verden. På samme måde består straffen i den anden verden, dvs. den anden verdens pinsler, i at være berøvet de særlige guddommelige velsignelser og den absolutte nåde og i at synke ned til tilværelsens laveste stade. Den, som er berøvet disse guddommelige gunstbevisninger, betragtes, skønt han lever efter døden, som en død af sandhedens mennesker. Det logiske bevis på åndens udødelighed er, at intet tegn kan komme fra en ikke-eksisterende ting; dvs. det er umuligt, at der skulle vise sig tegn fra noget, der absolut ikke eksisterer, for tegn er følgen af eksistens, og resultatet er afhængigt af oprindelsens tilstedeværelse. Således kan der ikke udgå lys fra en ikke-eksisterende sol, fra det ikke-eksisterende hav kan der ikke opstå bølger, fra en ikke-eksisterende sky falder der ingen regn; et ikke-eksisterende træ yder ingen frugt, et ikkeeksisterende menneske kan hverken manifestere eller frembringe noget. Derfor, så længe tegn på eksistens viser sig, er de beviser på, at besidderen af tegnet lever. Betænk at Kristi herredømme er levende i dag: hvorledes kunne et så mægtigt kongedømme manifesteres fra en ikke-eksisterende konge? Hvorledes kan bølgerne løfte sig så højt fra et ikkeeksisterende hav? Hvorledes kan så vellugtende briser blæse fra en ikke-eksisterende have? Tænk på at der ikke efterlades nogen virkning, noget spor eller indflydelse fra nogen skabning, efter at dets bestanddele er spredt, og dets grundstoffer er opløst, hvad enten det er et mineral, en plante eller et dyr. Det er kun den menneskelige virkelighed og menneskets ånd, der efter bestanddelenes hensmuldren, partiklernes spredning og sammensætningens ødelæggelse, vedvarer og vedbliver med at fungere og have kraft. Dette spørgsmål er overordentlig indviklet: overvej det nøje. Dette er et rationelt bevis, vi giver, således at den vise kan veje det på fornuftens og retfærdighedens vægt. Men hvis den menneskelige ånd vil glæde sig og tiltrækkes af Guds Rige, hvis det indre syn oplukkes, og den åndelige hørelse styrkes, og de åndelige følelser bliver fremherskende, vil han se åndens udødelighed så klart, som han ser solen, og Guds glade budskaber og tegn vil omfatte ham. I morgen vil vi give andre beviser. KAP. 61 SJÆLENS UDØDELIGHED (2) I går beskæftigede vi os med at drøfte sjælens udødelighed. Vid, at den menneskelige ånd opfatter på to måder og ved hjælp af to slags evner, dvs. den fornemmer og handler på to forskellige måder. På den ene måde opfatter den ved hjælp af redskaber og organer: således ser den med dette 1 Koranen 23,24 99 99 øje, hører med dette øre og taler med denne tunge. Således fungerer sjælen og den menneskelige virkeligheds opfattelse ved hjælp af organerne. Det vil sige, at sjælen er den, der ser gennem øjnene; sjælen er den, der hører gennem øret; sjælen er den, der taler ved hjælp af tungen. Den anden måde, hvorpå sjælen manifesterer sine evner og handlinger, sker uden midler og organer. F.eks. ser den i søvnens tilstand uden øjne, hører uden øret, taler uden tungen, løber uden fødder. Kort sagt, disse handlinger er uafhængige af redskaber og organer. Det sker ofte, at den ser en drøm i søvnens verden, og dens betydning bliver åbenbar to år senere ved tilsvarende hændelser. På samme måde sker det ofte, at et spørgsmål, der ikke kan løses i vågen tilstand, løses i drømmenes verden. I vågen tilstand ser øjet kun over en kort afstand, men i drømme kan den, der befinder sig i Østen se Vesten: i vågen tilstand ser han det nærværende, sovende ser han fremtiden. I vågen tilstand kan han ved hjælp af hurtige befordringsmidler kun tilbagelægge 20 farsang1 i timen; i sovende tilstand kan han på et øjeblik gennemrejse Østen og Vesten. For sjælen rejser på to forskellige måder: uden hjælpemidler, hvilket er åndelig rejse, og med hjælpemidler, hvilket er materiel rejse: som fuglene flyver og som de der blev ført afsted. Under søvnen er dette legeme som dødt; det hverken ser eller hører, det føler ikke, har ingen bevidsthed, ingen opfattelse: dvs. menneskets sanser er blevet uvirksomme, men sjælen lever og består. Ja, dens evne til at gennemskue tingene er endog blevet større, dens vingeflugt højere og dens intelligens større. At antage at sjælen efter legemets død forgår er som at forestille sig, at en fugl i bur ville blive udslettet, hvis buret går i stykker, skønt fuglen ikke behøver at frygte burets ødelæggelse. Vort legeme er som buret og sjælen som fuglen. Vi ser, at denne fugl i søvnens verden flyver uden buret; derfor vil fuglen, hvis buret går i stykker, fortsat leve, dens følelser vil endog være endnu stærkere, dens opfattelse og dens lykke forøget. Sandheden er, at den fra helvede når glædens paradis, thi for de taknemmelige fugle findes der ikke noget større paradis end befrielse fra buret. Det er derfor martyrerne med den største lykke og glæde iler mod offerstedet. I vågen tilstand ser menneskets øje allerhøjst en times afstand,2 men med det indre syn og forstandens øje ser det Amerika og kan opfatte det, som er der, og herudfra kan mennesket erkende tingenes tilstand og organisere foretagender. Hvis sjælen da var det samme som legemet forudsattes det, at evnen i det indre syn befandt sig i det samme forhold. Derfor er det øjensynligt, at denne sjæl har en anden beskaffenhed end legemet, og at fuglen adskiller sig fra buret, og at sjælens kraft og evne til at gennemskue er stærkere uden legemet som mellemled. Hvis nu redskabet ophører med at eksistere, fortsætter dets besidder med at fungere. For eksempel hvis pennen lægges til side eller går i stykker, vil den, der skriver, stadig være i live og nærværende; hvis et hus ødelægges, lever og eksisterer ejeren. Dette er et af de logiske beviser på sjælens udødelighed. Der findes et andet: dette legeme bliver svagt eller tungt eller sygt eller helbredes, det trættes eller er udhvilet; det sker, at en hånd eller et ben amputeres, eller dets fysiske kraft lemlæstes, det bliver blindt eller døvt eller stumt; dets lemmer bliver måske lammede; kort sagt, legemet kan have alle ufuldkommenheder. Ikke desto mindre vil sjælen i sin oprindelige tilstand, med sin egen åndelige modtagelighed, være evig og bestandig; der findes ikke nogen ufuldkommenheder ved den, og den forkrøbles ikke. Men når legemet helt underkastes sygdom og ulykker, berøves det sjælens nådegave som er et spejl, der, når det går i stykker eller bliver snavset eller støvet, ikke kan genspejle solens stråler og ikke længere vise dens nådegaver. Vi har allerede forklaret, at menneskets sjæl ikke er i legemet, fordi den er frigjort og undtaget fra ind- og udgang, som er legemlige tilstande. Forbindelsen mellem sjælen og legemet er som forbindelsen mellem solen og spejlet. Kort sagt, den menneskelige sjæl befinder sig i en ensartet tilstand; den bliver hverken syg af legemlige sygdomme eller kureret af legemets sundhed; den 1 Mellom 5600 og 7600 m. 2 det er en persisk skik at måle afstand i tid 100 100 bliver ikke syg eller svag eller ulykkelig eller fattig eller ubetydelig eller lille. Det vil sige, den vil ikke tage skade af legemets skrøbelighed, og der vil ikke kunne ses nogen synlig virkning på sjælen, selvom legemet bliver svagt, eller hvis hænderne eller fødderne og tungen fjernes, eller hvis det mister høre- og synsevnen. Derfor er det afgjort og øjensynligt, at sjælen er forskellig fra legemet, og at dens vedvarende eksistens er uafhængig af legemet; tværtimod hersker sjælen med absolut styrke i legemets verden, og dens kraft og indflydelse er som solens gavmildhed i spejlet, tydelig og synlig. Men når spejlet bliver støvet eller går i stykker,- vil det ophøre med at genspejle solens stråler...
Med Vennlig Hilsen ,
A.A
25.09.2017 Kurdistan - Norway - Iran ...
لە باوک و دایکمەوە تا هەموو ئەجدادم کە ئەچنەوە سەر ڕەچەڵەکی حەزرەتی ئادەم و حەزرەتی حەوا و بگرە تا ئاستان و بارەگای نوورانیترین و گەورەترین و عەزیمترین خوای نازرو خولقێنەرو بێ هاوتا ، بە بۆنەی دروست بوونم و دواتریش تێکچوونم ، لە ناخی دڵمەوە سپاسی هەستی بەتینی خۆم ئاراستەی هەمووان ئەکەم و لە خراپەکاری ماوەی ژینم،شەرمەزار و پەشیمان و تۆبەکار و چاکەکاریشم نە شایەنی باس و ئاماژەیەو پێم وایە کە بەقای رۆح و ژیانی هەتاهەتایی ،لە پاش مەرگی مڕۆڤ ، مەزن ترین مزگێنی و موقەدەسترین موعجیزەیە
بهم گفتن فرمودین من دیوانە هستم، بحث دیوانگیە من را اگر تا قیامت بکنی ،باز هم کم است و حافظ روح پروانە ، نور لرزان شمع است
عود را گر بو نباشد هیزم است، آدمی را آدمیت لازم است... کە هەڵگیرسا لە نووری بادە شەمعی حوسنی جانانە
نەچێتە سەر تەریقەی حەزرەتی پەروانە دڵ چ بکا؟
- مەحوی -
...تەنانەت دوای هەزار ساڵ، ئەم وشانە دەگەن بەو کەسانەی کە دەبێت پێیان بگات
il Beiyge Caf PDF...کتاب پی دی اف پیش گوئی های ایل بیگی جاف
پیش گو و شاعر کورد و کوردستانی ،ایل بیگی جاف، در پانصد سال پیش، در این کتاب، احوال ایران و کوردستان و جهان را از آنزمان تا بە امروز ، پیشگوئی نمودند Spåmann fra Kurdistan om 500 år siden PDF.......
19191
Utenomjordisk kontakt fra planeten UMMO
11 minutter lesetid
I andre halvdel av forrige århundre opplevde både europeiske UFO-forskere og ulike vitenskapsmenn å bli kontaktet eller få tilsendt informasjon fra en gruppe utenomjordiske mennesker som befant seg på Jorden og som opplyste at de var kommet til Jorden fra planeten UMMO... (Bildet er en kunstnerisk gjengivelse, ikke et maleri eller fotografi)
Sivilisasjonen på en planet dens beboere kaller UMMO ble for ca. 60 år siden oppmerksom på at vår planet er bebodd og dro derfor dro hit for å forske og undersøke saken (1). Årsaken til deres interesse var at et norsk(!) skip som ledd i et vitenskapelig eksperiment, i 1934 hadde sendt ut et høyfrekvent radiosignal. Det ble så fanget opp og tydet av dem i 1948, og i 1950 landet en gruppe ummitter (utenomjordiske mennesker fra planeten UMMO) for første gang i et fjellområde i Frankrike hvor de ved hjelp av sin avanserte teknologi etablerte en underjordisk base...
På 60-tallet begynte ummittene å kontakte kjente UFO etterforskere med Fernando Sesma Manzano (1908 – 1982) i Madrid som den første. Sesma hevdet for øvrig at han siden 30-tallet hadde hatt kontakt med individer fra andre planeter i vårt solsystem, blant annet fra Venus...
Den spanske UFO etterforskeren Fernando Sesma Manzano (1908 – 1982)
I Madrid hadde han og sin egen gruppe: ”Association of Friends of Visitors from Space” og disse hadde jevnlig møter der Sesma la fram informasjon fra sine utenomjordiske kontakter. En annen sentral person i UMMO saken var den spanske UFO etterforskeren Antonio Ribera (1920 – 2001)...
Den spanske UFO etterforskeren Antonio Ribera (1920 – 2001)
Både Sesma og Ribera utgav bøker om UMMO kontakten og bidro til å gjøre den kjent. Begge mottok også brev fra denne utenomjordiske gruppen med avansert teknisk og vitenskapelig informasjon...
UMMO-kontakten er kanskje
den mest uvanlige kontaktberetningen, både på grunn av den store mengden materiale, den lange varigheten og fremgangsmåten som denne utenomjordiske gruppen valgte...
Siden den er såpass viktig, har
UMMO-kontakten og blitt utsatt for mye desinformasjon og debunking, noe som og har medført at den til en viss grad er kommet i miskreditt blant UFO interesserte...
UMMO brevene
I samme tidsrom som denne utenomjordiske gruppen begynte å kontakte UFO etterforskere, sendte de ut flere tusen sider avansert vitenskapelig og teknisk informasjon til forskere og vitenskapsmenn over hele verden. Det siste brevet en kjenner til kom i 2009. Dette pågikk altså i over 40 år!
Flere av vitenskapsmennene som har undersøkt denne informasjonen, har gått ut og bekreftet gyldigheten av materialet. Til og med den kjente professoren Stephen Hawking, innrømmer at han kjenner til UMMO brevene... Se
For å gi en forståelse av hvor omfattende kommunikasjonen fra UMMO har vært, kan det nevnes at det allerede på 70- tallet var to symposier i Madrid hvor en rekke vitenskapsmenn var samlet for å diskutere dette materialet. Siden den gang har det kommet hundrevis av sider med ny informasjon, og ’The UMMO file’ som den i dag kalles, består nå av ca. 1500 sider dokumenter. Vi må også huske på at en god del av mottagerne aldri har gjort det kjent at de har mottatt dette materialet, så det egentlige tallet er nok høyere. I tillegg til kosmologi, kjemi, fysikk, biologi og nevrologi gir de gir og mye detaljert informasjon om deres planets flora, fauna, boligforhold, matvaner, deres teknologi og beskrivelse av fartøyene de bruker, med mer. Som de sier et sted i UMMO brev BK: ” Vi sender dere en beskrivelse av vår planet og våre forhold som en gjenytelse for all den informasjon vi har fått om deres sivilisasjon og kultur (1)...”
Kjøretøyet de bruker på planeten. Det holder en konstant avstand fra bakken på 0.56m uansett terreng, og registrerer alt som befinner seg i nærheten. Ulykker forekommer derfor svært sjelden...
Beskrivelse av fartøy ummittene bruker når de reiser til og fra Jorden...
Her kan det og være på sin plass å nevne at desinformasjon omkring denne saken allerede startet på 60 tallet, da Jordan Pena, et av medlemmene i den spanske kjernegruppen, gikk ut offentlig og hevdet at han både stod bak brevene samt ’forfalskning’ av fotografiene av UMMO sivilisasjonens fartøyer. Selv etter at ble satt ut av spill i 1988 etter et hjerneslag og det siden kom nye UMMO brev, har han fortsatt med å hevde dette (3)...
Merk at enkelte ’UFO etterforskere’ har tatt Penas desinformasjon for ’god fisk’ og på den måten bidratt til å avfeie UMMO saken. I slike tilfeller må en få lov å spørre: Er disse personene’ kjøpt og betalt’, lette å lure, eller bare for makelige til å undersøke saken skikkelig?
Hvorfor har denne saken så iherdig blitt forsøkt «debunket»?
UMMO-samfunnet er uten penger, noe som helt klart utgjør en trussel mot den bestående (u)orden på Jorden. Grunnene ellers til at ’det jordiske establishment’ overhodet ikke ønsker fokus på ET sivilisasjoner som besøker Jorden er for øvrig beskrevet i denne artikkelen...
‘Den herskende klasse på Jorden’ ønsker heller ikke at den lite flatterende analysen umittene har gjort av forholdene her på planeten og hvordan det hele henger sammen, skal bli gjort tilgjengelig for folk flest...
Etter å ha studert den jordiske sivilisasjon, gir de denne beskrivelsen: “An alien civilisation critisism on the terrestrial oligarchies” (oversatt av og med innledende kommentar av Denis Denocla)...
Et annet sted i sin analyse hevder ummittene at en liten elite kontrollerer og manipulerer all informasjon som gis til massene via media (1)...�
Her kan det og være på sin plass med et sitat fra et av UMMO brevene som gir nok et eksempel på ummittenes skarpskoddhet og evne til å analysere...
UMMO brev NR17 08.09 – 2003
«Den tilsiktede diskrediteringen som etterretningstjenestene har satt i gang og som videreføres av media, vil kun ha troverdighet inntil en viss grense. Den er imidlertid høyere enn det enkel logikk skulle tilsi. Selv om vi ser at antall raid av fartøy som uten tvil og logisk sett er av utenomjordisk opprinnelse har økt mange ganger i deres luftrom, observerer vi fenomenene masse hypnose og manglende evne til å oppfatte og forstå. Dere vil også se at en stor del av observasjonene av disse fenomenene finner sted i visse land og på enkelte geografiske steder. Dette er ingen tilfeldighet, men skjer som følge av et ønske om å utøve et visst press på de statlige etater som på en utspekulert og manipulerende måte opprettholder status quo og kontrollerer det sosiale nettverk...»
I følge kinesisk ansiktslesning viser pannens bredde ens evne til å analysere...
Når det gjelder desinformasjon om UMMO saken, brukes den samme fremgangsmåten som ellers når det gjelder informasjon om utenomjordiske ved at en blir servert en miks av fakta og løgn slik at en til slutt ikke vet hva en skal tro…
I tillegg til at flere lands etterretningstjenester har vært inne i bildet for å tåkelegge, bidro de ved et tilfelle og selv til dette. Etter at media i Spania hadde trykket flere av brevene, offentliggjorde de så motstridende informasjon om sin eksistens. Hvorfor?
1. De ønsket å undersøke vår kultur og sivilisasjon uten selv å komme i søkelyset...
2. I et av brevene forteller de at de opplevde å bli forfulgt av det de kaller ’a USA Agency’. Det å komme i fokus anså de derfor som en trussel mot sin egen sikkerhet...
3. De ønsket ikke å bli utsatt for noen form for tilbedelse eller kultdannelse (1)...
Hvordan kan ektheten av denne saken etterprøves?
I tillegg til innholdet og kvaliteten på selve materialet, ble det gitt forutsigelser som flere tiår senere er blitt bekreftet. For eksempel forutsa de i et brev som ble sendt ut i 1979, eksistensen av planeten Eris som ligger utenfor Pluto, samt beskrev dens bane. I 2003 ble denne planeten som vi har valgt å kalle UB313 Xena, så oppdaget...
På nettstedet http://ummo-sciences.org kan interesserte bedømme dette materialet ved selv å lese UMMO brevene. Problemet er at dette i stor grad er veldig avansert vitenskapelig informasjon som krever helt spesielle forutsetninger for å kunne vurderes...
Som en slags autentisering, ble alle brevene forsynt med dette symbolet. Det samme symbolet finnes også på fartøyene...
En annen form for dokumentasjon som kan bekrefte denne historien, er hundrevis av vitne observasjoner av de karakteristiske fartøyene som denne sivilisasjonen bruker...
Som nevnt hadde Fernando Sesma Manzano kontakt med individer fra denne sivilisasjonen. På bakgrunn av informasjon FSM hadde mottatt, offentliggjorde han på forhånd at et av UMMO sivilisasjonens fartøy ville vise seg i San Jose de Valderas (i nærheten av Madrid) en gang mellom den 30. mai og 3. juni 1967. Både tid og sted viste seg å være helt korrekt. Bildet av dette fartøyet ble tatt 1. juni...
Boligene på planeten UMMO kan heves og senkes etter som det passer...
Hvor i universet er planeten UMMO?
I følge Denocla er en del av desinformasjonen når det gjelder UMMO materialet, at det hevdes at de kommer fra en planet vi kaller Wolf 424 som skal befinne seg 14.42 lysår fra vår sol. I følge Wendelle Stevens (1) er dette også høyst diskutabelt. Selv om dette også nevnes i et av UMMO brevene (de sier at de tror at vi kaller den planeten de kommer fra Wolf 424), kommer Denocla med overbevisende argumentasjon basert på annen informasjon som og finnes i brevene. Den peker mot en helt annen konklusjon, nemlig at de kommer fra en planet i stjernebildet Bootes, på norsk kalt Bjørnevokteren, som kalles XI Bootis B og som er 21.85 lysår unna (3)...
I brevene beskriver de og en veldig avansert kosmologi med parvise kosmos og antikosmos, som hver har 10 dimensjoner. Dette ligner jo en del på de teoriene om multidimensjonale og parallelle univers som jordiske professorer i astrofysikk har lansert i de seinere år. Umittene sammenligner dimensjonene med et laken som blafrer i vinden, dvs. at de er i en dynamisk tilstand som hele tiden endrer seg. På visse tidspunkt og under gunstige forhold kan de ta en snarvei – sannsynligvis gjennom det som kalles Wormhole eller interdimensjonal portal, noe som gjør at avstanden hit kun blir ca. 3 lysår. Umittene forteller at planeten UMMO har en topografi og atmosfære som ligner Jordens...
Ummittene ser omtrent ut som jordiske mennesker, men er noe høyere. Gjennomsnittshøyden for menn er 208 cm og for kvinner 195 cm (3). Bildet er en kunstnerisk gjengivelse utført av Davy H. og gjengitt fra Denoclas bok PRESENCE 2 med hans tillatelse.. Kilder�Denne artikkelen bygger i all hovedsak på informasjon fra de to seriøse UFO etterforskere, Denis Roger Denocla og hans bøker Presence 1 og 2, samt Wendelle Stevens sin bok: UFO Contact fra Planet UMMO (1). Takket være Denocla og hans team har vi fått en mye dypere forståelse av Ummo materialet, særlig etter at han i 2005 klarte å knekke denne sivilisasjonens sin språkkode. En stor takk til Denocla for tillatelse til å bruke illustrasjoner fra hans bøker!Her er et foredrag av Denocla med oversikt over hva han har kommet frem til etter 10 år med sin ET forskning. Bilde: Denocla Research. Link: http://www.youtube.com/watch?v=rCjrJXJza6s&feature=youtu.beWendelle C. Stevens (1923 – 2011) var kanskje verdens mest erfarne UFO etterforsker, samt utgiver av en rekke bøker med beretninger om kontakter med utenomjordiske sivilisasjoner...
Etterord...
På lignende måte som med andre etiske sivilisasjoner som besøker Jorden, gir de ikke konkrete og ugjendrivelige bevis for sin eksistens, men lar det være opp til den enkelte selv å dra sine konklusjoner. På den måten overtrer de ikke vår frie vilje og tvinger oss ikke til å akseptere dem. De forteller og i brevene at de ikke ønsker å gripe inn i våre indre anliggender på noen som helst måte, og fryktet til og med at dersom deres tilstedeværelse ble kjent i større omfang, så ville det kunne skape opprør og sosial uro. En annen grunn til at de holdt en lav profil var som sagt at de uforstyrret ønsket å studere Jordens kultur og sivilisasjon. De hevdet at på grunn av at livet på denne planeten er så variert, var Jorden den mest interessante planeten de noen gang hadde undersøkt. På et tidspunkt hadde de research team i 18 land, deriblant i Norge og Danmark (1). Mye tyder på at ummittene fremdeles besøker Jorden...
Med Vennlig Hilsen ,
Medaal Håp Ghasimy Hiwa ... 11.09.2017 Norge
هیوا بۆ مڕۆڤ ، وەکوو باڵە بۆ باڵندە ، هەموو شتێک لە سەرەتادا ، هیواو ئاوات و خۆزگەو ئارەزوو ئومێدە ، ئینجا ئەو هیوایانە لە خەیاڵەوە ئەبنە ئەمری واقیع و دەگۆڕدرێن بۆ حەقیقەتی ژیان ، کردار ی کاریگەر لە رامانی زانستییەوە سەرچاوە ئەگرێت و وتاریش ناوبەری فیکرو عەمەلە ...ئەگەر فرە خوایی لە دنیا دا هەبێت ، کوردیش یەکێکە لە خوداکانی ئەم دنیایە ، ئەگەریش هەموو جیهان خاوەنی یەک خودا بێت ، بێگومان کوردیش هەمان خودای هەمووانی هەیە و هەرکەسیش خودای هەبێت ، هەرگز بێ هیوا و بێ کردار نابێت وئێدی رۆحی گەردونیش ،بە یەقینەوە، زامنی چەسپان و مسۆگەربوونی داهاتوویەکی گەش و پێشرەوی کوردوستانە
مێداڵ هیوا قسیمی
٠٣.٠٩.٢٧١٧
نۆروێژ
هەموو خەڵكی حەزیان لێیە هەقیقەت ببیستن، لێ ئەو هەقیقەتەی كە خۆیان گەرەكیانە
فەرموودەی غەوس
All Leutse mögen gern, um die Wahrheit zu hören, aber die Wahrheit, die Sie es wollen...
„Ich“
الغریق یتشبث بکل حشیش...کسی که در حال غرق شدن است اگر یک چوب کبریت هم روی آب ببیند به امید نجات, تلاش می کند آنرا بگیرد
Vet du når Gud glemmer mann ? Når mann dør for evig ...
Vet du når mann glemmer Gud ? Når
Gud lever for evig...
Vet du hva er menneske når mennesket lever på jorden og hva som skjer med ham eller med henne etter døden? Menneske er bare en mørke eller en lyse punkt av legeme i det store universet at mest relativ mens av og til absolutt kan forandre seg som en punkt fra mørke til lyse eller motsatt fra lyse til mørke... Også etter døden, menneskets ånd i usynnlige verdener kanskje kan bli som en mørke eller en lyse punkt av ånd i den store multiverse med alvorlige evige åndelige opplevelser, hva som helst og hvor som test...
Medaal Håp Ghasimy 29.09.2017 Norge
Gud er Sistem ...
Gud er ikke 1 Person at Mange tror på men Gud er 1 sistem av Fysiske Universe Allmektige og 1 Sistem av Åndelige Multiverse Allvitende også Verden er ikke bare Flere Planeter og Lande men Verden er flere Sistem både Klare og Usynnlige blande av Onde og Gode av og til absolutt men mest relative ...
Medaal Håp Ghasimy
10.10.2017 Norge
خدا محبت نیست بلکە نفرت است چون در واقعیت، جنگهای جهانی این را می گوید و خدا ناجی نیست بلکە قاتل است چون در حقیقت ،گورستانهای بیشماری، این را می گوید
مێداڵ هیوا قسیمی ٠٩.٠٢.٢٠١٨
زمین سوگوار
Gud er ikke kjærlighet men hat ,fordig i realismen,alltid, menneskene opplever,flere verdens kriger og Gud er ikke frelser eller befrier men morder , fordig i sannheten
, alle menneskene, en dag, blir borte for evig i flere gravsteder...
Medaal Håp Ghasimy 09.02.2018 Norge
Gud ...
En gud eller guddom er en overnaturlig kraft eller åndsvesen som har stor makt over verden, og som ofte er både allmektig, allvitende og allestedsnærværende. Det skilles mellom gud med liten forbokstav, som kan være en av flere guder eller en generell gud, mens Gud med stor forbokstav refererer til en spesifikk gud.. I religiøse og mytologiskeforestillinger har en gud betydning for verden, naturen og menneskene, og blir tilbedt og betraktet som hellig. Når disse forestillingene blir systematisert, kalles det for en religion. Religioner har ofte fastsatte måter å nærme seg denne overnaturlige makten på, ofte gjennom seremonier eller bønn...
Opplevelsene og oppfatningene av gudene er forskjellige i de ulike trosretningene og tolkes derfor også forskjellig. Noen anser guddommene som metafysiske naturkrefter, andre opplever dem som konkrete og personlige vesener. Gudene kan være av begge kjønn, onde eller gode, store og mektige eller små og ubetydelige, de kan være nære og aktive eller fjerne og passive. Tilhengerne av de store monoteistiske og patriarkalske verdensreligionene jødedommen, kristendommen og islam tror det bare finnes én gud og anser denne guddommen som evig og allmektig, som verdens skaper og forvalter av hele universet. Denne guden omtales oftest som Jahve, Gud Fader eller Allah.., og stammer med høy sannsynlighet fra samme kilder i Midtøsten i oldtiden...
Gud har blitt oppfattet som ulegemlig (immateriell, stoffløs), et personlig vesen, kilden til alle moralske forpliktelser og den «største tenkelige eksistens».[1] Disse egenskapene er alle støttet i ulik grad av tidlige jødiske, kristne og muslimske teologiske filosofer, blant annet av henholdsvis jødiske Maimonides,[2] kristne Augustin av Hippo[2] og muslimske Ghazali.[3] Mange kjente filosofer og intellektuelle har i kontrast til disse utviklet argumenter mot eksistensen av Gud...
Gud som konsept ...
Det finnes både filosofiske og religiøse gudsbegreper som gjør at definisjoner av begrepet «gud» kan bli svært forskjellige. Gudsforestillingen kan være konkret, det vil si et menneske- eller dyrelignende vesen som er fysisk plassert i naturen, i verdensrommet, i tida og historien. En gud kan også være en abstraksjon, uttrykt for eksempel som «Det ene», «absolutt væren», «det nødvendige vesen», «årsakenes årsak»...
Gud kan forstås som:
Gud kan ellers forstås som et personlig eller ikke-personlig vesen; som virkende i verden (teisme) eller som en gud på avstand (deisme). Man kan se gud som noe som er én (monoteisme), eller man kan regne med flere guder (polyteisme)...
Kritikere mener at gud, særlig den jødiske, kristne og muslimske guddommen, ikke lar seg definere fordi denne «Gud» står over menneskets begrepsverden, er tankesprengende, uforståelig og ubeskrivelig. Gud overskrider og opphever alle bestemte forestillinger, og et forsøk på å definere en gud, er derfor det samme som å redusere guden. Siden det er umulig å si hva Gud er, må Gud derfor defineres negativt ut fra hva gud ikke er.
Konseptet Gud er mangfoldig. Teologer og filosofer har studert utallige oppfatninger av Gud siden sivilisasjonenes begynnelse. Abrahamittisk oppfatning av Gud omfatter den monolittiske definisjonen av Gud i jødedommen, oppfatningen av treenighet hos kristne og det islamske oppfatningen hos muslimer. Indiske religioner adskiller seg fra hverandre i deres syn på det guddommelige: Gud i hinduismen varier med de ulike regioner, sekter og kaster, og strekker seg fra monoteistisk til polyteistisk til ateistisk. Guddommen ble anerkjent av den historiske Buddha, særskilt Śakra og Brahmā. Med andre sansende vesener, inkludert gudene, kan imidlertid i beste fall spille kun en assisterende rolle hos den enkeltes personlige veg til frelse. Oppfatninger av Gud i de sistnevnte utviklingene av Mahayana-tradisjonen (den ene av tre hovedretninger i buddhismen) gir en mer framtredende plass til oppfatninger om det guddommelige...
I moderne tid har det blitt utviklet mer abstrakte konsepter, eksempelvis prosessteologi og åpen teisme. Oppfatninger av Gud som blir holdt av enkelte troende kan variere og være så mangfoldig at det ikke kan sies å være en bestemt enighet om Guds vesen.[4] Den samtidige franske filosofen Michel Henry har imidlertid foreslått en fenomenologisk tilnærming og definisjon av Gud som livets fenomenologiske essens...
Guds eksistens ...
Mange argumenter som har forsøkt å bevise eller motbevise eksistensen av Gud har blitt foreslått av filosofer, teologer og andre tenkere opp gjennom århundrene. I filosofisk terminologi karakteriseres slike argumenter for epistemologi (erkjennelseslære) av Guds ontologi (læren om hvordan virkeligheten ser ut)...
Det er mange filosofiske emner som omhandler eksistensen av Gud.. En del definisjoner av Gud er tidvis ikke spesifikk mens andre definisjoner er selvmotsigende. Argumenter for Guds eksistens omfatter typisk sett metafysiske, empiriske, induktive, og subjektive typer, mens andre igjen kan dreie seg om hva som oppfattes som hull i evolusjonslæren, og i verdens orden og kompleksitet. Argumenter mot eksistensen av Gud omfatter typisk sett empiriske, deduktive og induktive typer. Konklusjoner som kommer fram til «Gud eksisterer ikke» (sterk ateisme); «Gud kan ganske sikkert ikke eksistere» (de facto ateisme);[6] «Ingen kan vite om Gud eksisterer» (agnostisisme); «Gud eksisterer, men det kan ikke bli bevist eller motbevist» (svak teisme); og «Gud eksisterer og det kan bli bevist» (sterk teisme). Det er tallrike varianter av disse posisjonene...
En del teologer, eksempelvis som den britiske forskeren og teologen Alister E. McGrath har argumentert for at eksistensen av Gud ikke kan bli avgjort for eller imot ved vitenskapelige metoder.[7][8] Agnostikeren Stephen Jay Gould har argumentert at vitenskap og religion er ikke motsetninger og overlapper hverandre heller ikke (Ikke-overlappende magisteria)...
Etymologi ...
Den tidligste skriftlige bruken av det germanske ord gud kommer fra den kristne Codex argenteus (latin: «Sølvboken», i Sverige kjent som Silverbibeln), et manuskript fra 500-tallet. Dette var den kristne Bibelen som ble oversatt av biskop Wulfila (eller Ulfilas) i det området som i dag er Bulgaria og til gotisk språk som ble snakket av vestgotere. Ordene guda og guþ ble benyttet for Gud i den gotiske bibelen. På gresk er Gud theos og på latin deus som begge er avledet fra et annet ord..
Det norske og nordiske ordet gud (norrønt goð, guð)[9] tilsvarer det engelske God og tyske Gott, gotisk guþ, gudis, og er alle avledet fra rekonstruerte urgermanske * ǵhu-tó-m som ga *ǥuđán. Etymologien er usikker, og formen er i seg selv er flertydig, men kan ha sin opprinnelse i urindoeuropeiske formen *ǵhutóm, som er passiv perfektum partisipp av rotordet *ǵhu-, som kan ha betydningen «skjenke» (drikke) eller «offer», sammenlign med vedisk sanskrit hu-, «å ofre», og gresk khu-, kheu-, germansk geutan, angelsaksisk gēotan «å tømme». Med en liten meningsendring kan det gi betydningen «den som ofring ble gjort til». Sammenhengen mellom disse tolkningene er antagelig «å tømme en skjenk». En annen mulig tyding av *ǵhutóm er «påkalling», beslekta med sanskrit hūta...
Avhengig av hvilken mulighet som foretrekkes kan den førkristne meningen av det germanske ordet enten ha hatt betydningen (i tilfellet «skjenke») «drikke», eller det som drikkes helles i, «drikkebeger» som henvisning til idol eller kultobjekt. Eller, slik Calvert Watkins har foreslått,[10] fra greske χυτη γαια, «tømme på jorden» i betydningen på en gravhaug. Wōdanaz eller Wōđinaz er det rekonstruerte urgermanske navnet i germansk hedendom, noe som ble Wodan eller Wotan i gammelhøytysk, og Odin (norrønt Óðinn) i norrøn mytologi...
For utredning om egennavnet til den jødisk-kristne Gud i Det gamle testamente, se Jahve...
Monoteisme...
Monoteisme er troen på én eneste gud, og/eller at den ene, sanne guden blir tilbedt under ulike navn i ulike religioner. Det er likevel verdt å merke seg at monoteister i en religion kan se på den monoteistiske guden i en annen religion som en falsk gud. Eksempelvis mener enkelte kristne at guden Allah i islam er en falsk gud eller demon, selv enkelte teologer og språkvitere går god for at Allah kun er det arabiske ordet for Gud og ikke noe bokstavelig navn på en særskilt muslimsk gud. Jøder ser på den kristne Messias (det vil si Jesus Kristus) som en falsk gud ettersom Messias-begrepet kommer fra den hebraiske Bibelen og har særskilt betydning for jøder. De fleste kristne mener at Bibelens Gud er den eneste, en treenig Gud og at alle andre religioner tilber en falsk Gud. Det er også blitt hevdet at alle andre guder i andre religioner er i virkeligheten demoner i forkledning (se for eksempel Paulus' andre brev til korinterne, kapittel 11, vers 13-14)[11] Østortodokse kristne og liberale kristne er mer åpne for at folk som har en annen tro faktisk tilber den samme guden som de selv. Flere retninger innen kristendommen anerkjenner også andre åndelige vesener som Satan, demoner, helgener og engler, som en kan velge å tilbe. Eksempel på monoteistiske religioner er jødedom, kristendom, islam og bahai. I Vesten mener man med «Gud» vanligvis den kristne eller jødiske guden. I islamske land eller sammenhenger mener man derimot Allah.. Enkelte andre trosretninger, blant annet bahai, bygger på at det er snakk om «samme Gud»...
Polyteisme ...
Polyteisme er troen på at det finnes flere guder, og delvis uavhengige guder som gjerne har ansvar for ulike særområder og blir dyrket ulike steder eller av ulike personer. Det finnes svært mange polyteistiske religioner, eksempelvis norrøn åsatru, gammel egyptisk gudelære og aztekisk gudelære. Hinduismen blir ofte kalt for polyteistisk ettersom det finnes flere guddommer, men mange hinduistiske lærere mener likevel at de alle er ulike uttrykk for den samme guden...
Panteisme og panenteisme ...
Panteisme innebærer at Gud er universet og universet er Gud. Panenteisme innebærer at Gud inneholder, men er ikke det samme som, universet. Forskjellen mellom disse kan synes underfundig, til dels unødvendig. Uttrykket panteisme kan også brukes om naturreligioner hvor man mener at Gud er alt, og alt er Gud. Det er tro på at Gud er en form universell energi som gjennomsyrer alt, eller en verdensbevissthet alle mennesker og alt liv tar del i. Kabbala, jødisk mystikk, fremmer et panteistisk/panenteistisk syn på Gud som har bred oppslutning innenfor hasidisk jødedom, særlig grunnleggeren Baal Shem Tov. Dette er også synet til den liberale katolske kirken, teosofien, kosmoteismen, hinduismen, noen deler av buddhismen og taoismen, samt bestemte andre trosretninger og enkeltindividers trosforestillinger...
Teisme og deisme ...
Teisme er troen om at gud eksisterer transcendent og immanent – både utenfor verden og i verden – Gud er uendelig og uforklarlig, og samtidig til stede i hele tiden i hverdagen. Katolsk teologi mener Gud er uendelig enkel og utenfor tid og rom. De fleste teister hevder at Gud er både allmektig (omnipotent), allvitende (omniscient) og allestedsnærværende (omnipresent), og at Gud er en god Gud. Men denne troen reiser spørsmål om Guds ansvar for verdens ondskap og lidelse i verden (se det ondes problem). Noen teister tilskriver Gud en selvbevisst eller målbevisst innskrenkning av egen makt, viten og godskap. Ordet teisme blir av enkelte benyttet om alle former for gudstro, enten det dreier seg om monoteisme eller polyteisme...
Deisme innebærer at Gud er utelukkende transcendent: Gud finnes, men blander seg ikke inn i verden (verdens årsak og opphav) mer enn han trengte for å skape verden. I dette synet er ikke Gud et menneskelikt vesen, og svarer ikke på bønner, eller lar det skje mirakel...
Dysteisme ...
Dysteisme er ei form for teisme hvor Gud blir oppfattet som ondsinnet. Dette er en konsekvens av det ondes problem. Dysteistiske overveiinger er vanlige innenfor flere teologier, men det er ingen kjent kirke som praktiserer dysteisme. Se likevel satanisme (djeveldyrkelse)...
Ateisme og agnostisisme ...
Ateisme er en benevnelse for et synspunkt der man avviser at det finnes noen gud eller guddommer. Agnostisisme innebærer at man mener at det ikke er mulig å vite om noen gud(er) eksisterer eller ikke...
Gudesyn i ulike kulturer ...
Norrønt gudesyn ...
Den norrøne åsatrua var en typisk indoeuropeisk polyteistisk religion hvor gudene hadde makt og kunnskap, men var ikke allmektige og allvitende. Gudene levde omtrent som menneskene selv gjorde, de kjempet, elsket, ble lurt og søkte visdom...
Odin, som sammen med brødrene Ve og Vilje, skapte verden og de første menneskene, blir ofte framhevet som den viktigste norrøne guden. Det fantes også andre guder som Idunn og Balder, men norrøne myter og navntradisjoner antyder at Tor og søskenparet Frøy og Frøya var viktigere for folk flest. Odin synes å ha vært en okkult krigsgud, Tor en værgud, og Frøy og Frøya var fruktbarhetsguddommer som ble dyrket for god grøde. Det synes som om de førkristne trosforestillingene var preget av ritualer, både dagligdagse som ofringer (bloting)...
Jødiske, kristne og muslimske gudssyn ...
Jødedommen, kristendommen og islam ser på Gud som et vesen som skapte verden og hersker over universet. Gud blir ofte sett på som hellig (fri fra synd og ikke fordervelig), rettvis (rettferdig, rett, og sann i alle avgjørelser), selvstyrende (med urokkelig vilje), allmektig (omnipotent), allvitende (omniscient), altelskende (omnibenevolent), og allestedsnærværende (omnipresent)...
Jøder, kristne og muslimer oppfatter ofte Gud som en personlig gud med en vilje og en personlighet. Men mange rasjonalistiske filosofer og teologer i disse religionene under middelalderen, blant dem Maimonides, mente at man ikke skulle se på Gud som personlig, og at slike personlige egenskaper hos Gud bare var ment som metaforer. Enkelte mener fremdeles at disse oppfatningene er riktige, men blant lekfolk og folk flest har dette liten oppmerksomhet...
I østlig kristendom som den ortodokse kirke er det en grunnleggende sannhet at Gud er personlig, og man snakker således om de tre personene i den hellige treenighet. Det blir også understreket at Gud har en vilje og at Gud og hans sønn har to viljer – guddommelig og menneskelig – selv om disse aldri er i konflikt...
Bibelske definisjoner av Gud ...
Den hebraiske Bibelen (Tanákh i jødedommen, Det gamle testamente i kristendommen) karakteriserer Gud ved følgende egenskaper: «Herren, Herren er en barmhjertig og nådig Gud, langmodig og rik på miskunn og sannhet! Han lar sin miskunn vare i tusen slektledd; han tilgir synd og skyld og brott. Men han lar ikke den skyldige slippe straff. Han lar straffen for fedrenes synder komme over barn og barnebarn i tredje og fjerde ledd.» (Andre Mosebok 34,6–7)[12]
Den hebraiske Bibelen inneholder ingen systematisk teologi: Det blir ikke gjort noen forsøk på å gi en filosofisk eller streng og konsis definisjon av Gud, eller på hvordan Gud opptrer i verden. Bøkene forklarer aldri Guds vesen uttrykkelig, og dette kan man eksempelvis se i Andre mosebok med Guds påstand «Du kan ikke få se mitt ansikt, for det menneske som ser meg, kan ikke leve.» (Andre Mosebok 33,20)[13] Ingen steder i den hebraiske Bibelen blir ordene allmektig, allvitende eller allkjærlig benyttet for å definere Gud på systematisk vis...
Selv om skriften ikke gir systematiske redegjørelse for Gud, blir det gitt et poetisk bilde av Gud og hans samvær med menneskene. Ifølge bibelhistorikeren Yehezkal Kaufmann var den viktigste nyvinningen ved bibelsk teologi å framstille en Gud som bryr seg om menneskene, og som bryr seg om hvorvidt menneskene bryr seg om ham. Folk flest mener at Bibelens inneholder menneskenes syn på Gud, men den jødiske teologen Abraham Joshua Heschel omtaler den bibelske guden som «antropopatisk», som betyr at Bibelen er Gud sitt syn på menneskene og ikke omvendt...
På lignende vis inneholder Det nye testamente heller ingen systematisk teologi: Det blir ikke gjort noe forsøk på å gi en filosofisk eller streng og konsis definisjon av Gud, eller på hvordan Gud opptrer i verden. Det nye testamente gir likevel en indirekte teologi ved å hevde at Gud ble menneske og var Gud fullt ut i personen Jesus Kristus, og at han senere sendte den hellige ånd. I dette synet blir Gud oppfattet som noe som man se og ta på, og som kan snakke og oppføre seg som et menneske, og samtidig som han forblir utenomjordisk og usynlig. Dette synet var et radikalt brudd med gudesynet i den hebraiske Bibelen. Utsagnene om Guds vesen i Det nye testamente ble etter hvert utviklet til læren om den hellige treenighet...
Kabbalistisk definisjon av Gud ...
Kabbala (jødisk mystikk) innebærer at Gud ikke er hverken ånd eller legeme. Isteden er Gud skaperen av begge deler, men er selv ingen av disse. Men hvis Gud er så ulikt skaperverket, hvordan kan det så finnes sammenheng mellom Skaperen og det skapte? Dette spørsmålet leder kabbalistene til å se for seg to sider ved Gud; (a) Gud selv som det ikke er mulig å kjenne, og (b) den åpenbare siden av Gud som skapte og som opprettholder universet og samhandler med menneskene på en personlig måte. Kabbalistene mener at disse to sidene er ikke motstridende, men utfyllende...
Negativ teologi ...
Mange tidlige kristne helgener, teologer og filosofer fra middelalderen har argumentert for en såkalte apopatisk teologi, en tilnærming til kunnskap om Gud gjennom negative attributter og egenskaper. Man skulle for eksempel ikke si at Gud er tilstede, for alt man trygt kunne si var at Gud ikke var fraværende. Man skulle heller ikke si at Gud er vis, men man kunne trygt si at Gud ikke er uvitende. Man skulle ikke si at Gud er Én, men man kunne trygt si at det er ikke flere sider ved Guds vesen. Slike utsagn kan kalles for negativ teologi...
Den Ene og Den hellige treenighet ...
Jøder, muslimer og en liten gruppe kristne er unitære monoteister. Det store flertallet av kristne har vært og er framdeles trinitære monoteister...
Hinduistiske definisjoner av Gud ...
I moderne hinduisme er brahman det som ligger bak virkeligheten. Brahman er oversanselig og går over grensene for det vi kan fatte. De fleste hinduer tilber ikke det formløse brahman, men en mer konkret gudeform, som Visjnu, Sjiva eller Murugan. I noen tradisjoner er slike gudeformer sett på som en tolkning av brahman «med form», som man tilber ettersom det er svært vanskelig å dyrke noe så oversanselig som brahman. Motsatt mener andre tradisjoner at den gudsformen de dyrker er brahman, og ikke bare en tolkning av den...
Debatten om brahmans grunnholdning er mindre viktig i folkelig hinduisme. Hinduer flest tilber de gudene som det er vanlig å dyrke i de ulike gruppene som de tilhører uten å tenke på sammenhengen mellom disse gudene og brahman. Slike guder kan være tilknyttet et sted, et yrke, en kaste, en slekt, og videre. Blant annet dyrker man Ganesja i forbindelse med visdom, Sarasvati i forbindelse med utdannelse, Visjvakarman om man jobber med metaller og er smed, og Aravan om man er transseksuell. Disse gudene er ikke nødvendigvis av hankjønn. Devi, modergudinnen, som er kjent under mange former og navn, er dyrket som den største kraften i verden...
Spesialguder ...
I religioner med mange guder har de ulike gudene ofte ansvar for spesielle oppgaver som været, som var en av oppgavene til guden Tor i norrøn mytologi; noen ble dyrket for kjærligheten, som med den greske guden Eros. Andre guder hadde ansvar for flere disipliner, som den egyptiske guden Tot, som hadde ansvaret for skrivekunsten, matematikk, biologi og videre...
Moderne syn på Gud ...
Og mennesket skapte Gud i sitt bilde ...
I samme gate som prosessteologi og åpen teisme ligger troen på eller ønsket om at mennesket vil skape en Gud, eksempelvis ut fra arbeidet med kunstig intelligens. Science fiction-forfatteren Arthur C. Clarke sa i et intervju at det kan hende at vår rolle på denne planeten er ikke å tilbe Gud, men å skape ham...
En annen variant av denne hypotesen er at mennesker eller et utvalg med mennesker vil ut fra seg selv skape eller utvikle seg til en ettermenneskelig Gud. For noen eksempler på dette, se kosmoteisme, transhumanisme, prometeisme og teknologisk singularitet...
Utenomjordiske vesen ...
Noen ganske nye trosforestillinger og bøker har framstil Gud som utenomjordisk liv. Mange av disse mener eller spekulerer på at intelligente vesener fra en annen verden har besøkt Jorden i tusenvis av år allerede og påvirket utviklingen av våre religioner. En del av disse har hevdet at profeter eller messiaser har blitt sendt til Jorden utenfra for å lære menneskene moral og oppmuntre vår sivilisasjon til vekst og utvikling...
Eksisterer Gud?
Grunner for at det må finnes en Gud ...
Grunner mot at det finnes en Gud ...
Alternativt er det ei rekke argument mot Guds eksistens:
Fideismen hevder at alle forsøk på å bevise om Gud finnes eller ikke, er feilslåtte ettersom man tror på Gud nettopp er avhengig av tro og ikke på rasjonelle argument eller bevis. I dette synet er Guds eksistens et åndelig spørsmål i motsetning til et intellektuelt spørsmål. Fideistere viser gjerne til Bibelsitat som støtte for deres syn, eksempelvis Brevet til hebreerne 11:09...
Navn på Gud ..
Store bokstaver ...
Utviklingen av dansk og norsk rettskriving ble dominert av kristelige tekster. «Gud» med stor forbokstav ble først brukt om det jødisk-kristne gudsbegrepet, men innebærer nå alle monoteistiske gudsbegrep, også oversettelsen av arabisk Allah....
I tidlig moderne oversettelser av Bibelen ble tetragrammaton, JHVH, («de fire bokstavene») skrevet med store bokstaver som IEHOUAH eller JEHOVAH. En eldre skrifttradisjon var å omsette JHVH til «Herren», Elohimtil «Gud», Adonay JHVH og Adonai Elohim til «Herren Gud», og kurios ho theos til «Herren Gud» (i Det nye testamentet)...
Bruken av stor forbokstav som i egennavn er opprettholdt for å skille begrepet av en enkelt Gud fra hedenske guddommer eller, i kristendommen, falske gudebilder hvor liten forbokstav blir benyttet fremdeles og tilsvarer bruken av latinske deus...
Også pronomen som henviser til Gud blir ofte skrevet med store forbokstaver, tradisjonelt i tredjeperson hankjønn, så som «Han» og «Hans». I nyere tid bruker enkelte også hunkjønn om Gud – «Hun» og «Hennes» – og andreperson om den personlige, nære Gud: «Du» og «Din»...
Navn på Gud ...
Navnet Gud, God og Gott er de skandinaviske, engelske og tyske egennavnene for guddommen i monoteistiske religioner. Det finnes forskjellige navn på Gud i ulike religiøse tradisjoner:
Med Vennlig Hilsen ,
STORE Klem ,
Medaal Håp Ghasimy 12.10.2017 Norge
MedaL Hiwa
03.11.2019 14:34
با شما موافقم ، از اینکە از دیدن چنان دکومنتی رنجیدە خاطر شدین، متاسفم و من هم اگر میدیدم همانطور می شدم، گاهی با وجود همەی نازیبا یی های طبیعت ، خوش ساحتیست ساحت و حریم هستی اگر نیک بنگریم
Leila Sima
03.11.2019 14:27
کە نزدیک بود مغزم بترکد در یک لحظە. غذا کم نیست، بلکە غذا را احتکار میکنند برای خرد کردن دیگران. همین گوشت را بدهند بە ملت، لازم نیست کار دیگری بکنند
Leila Sima
03.11.2019 14:24
در نروژ یک سکاندال در ان. ار. کو. نشان دادە شد در هفتە گذشتە. سالی ششصد هزار تن گوشت گوسفند سوزاندە میشود! من بعد از چند دقیقە از شنیدن این خبر و دیدن فیلم دکومنت، چنان سردرد شدیدی گرفتم کە نزدیک بود
MedaL Hiwa
05.06.2019 17:33
کاک هێمن گیانی ئارامم برای هەرە هێژاو خۆشەویستم، وێڕای یەک دنیا سپاس لە یەک رستەدا ئەڵێم بەختەوەر بیت و هەر بژیت نووری هەر دوو چاوم
Hemin Zagros
05.06.2019 17:25
کاکه هیوا گیان,هه ر بمێنی به سه ر که وتویی و سه ر به رزی انشاالله کاکه گیان.چاوه کانت ماچ ئەکه م کاکه گیان.له په نای خودای گه وره دا بی انشاالله برا گیان
Hemin Zagros
05.06.2019 17:25
له دوره وه به گه رمه له باوشت ده گرم و و ده سته کانت ده گوشم کاکه گیان و له خودای گه وره و میهره بان سه رکه وتن و له ش ساغی و دلخۆشیت ئاواته خوازم بقربان.رێز و سلاوی تایبه تم بۆ خۆت و فه را نه ک گیان
Hemin Zagros
05.06.2019 17:23
جه نابت بۆ خۆت وه کیل به که چۆنت پێ خۆشه هه ر وای دا به زێنه و و که م و زۆری که بۆ نوسین له سه ر وێب سایته که ت برای هه ره ئازیز و هێژا و به هێز و نه به ز و کۆڵ نه دەرم بقربان
Hemin Zagros
05.06.2019 17:22
له ش و لار تی پێ بەدی که ی کاکه هیوا گیان ...دیسان ده س خۆشیت لێ ئەکه م بۆ ته واوی ئەرکه کانت کاکه گیان و ببوره ئەگه ر نوسراوه که م هه نێک له وه ی که قەرار بو بۆت بنوسم زیاتر بوو .به لام جه نابت
Hemin Zagros
05.06.2019 17:19
له ناخی دڵمه وه ئاواته خوازم که انشاالله له مه و دوا ژیانێکی زۆر زۆر ئارام و شیرین و بێ دەردی سه ر و بێ خه فه ت و به دڵێکی پڕ له ئیمان و نوری خودای گه وره و ئاسایش و ئارامشی رۆح و ره وان و له ش و لار
Hemin Zagros
05.06.2019 17:17
له خودای گه وره و مه زن ئاواته خوازم ته واوی ئەو چه رمه سه ریانه و ئێش و ئازارانه ی که له ته مه نتا دیوته ؛بۆت ببنه گەنجینه ی تەجروبه و بیر و باوەری قوڵتر و کۆیی ئەزموون و ئاگاداری کاکه گیان
Nyeste kommentarer
03.11 | 14:34
با شما موافقم ، از اینکە از دیدن چنان دکومنتی رنجیدە خاطر شدین، متاسفم و من هم اگر میدیدم همانطور می شدم، گاهی با وجود همەی نازیبا یی های طبیعت ، خوش ساحتیست ساحت و حریم هستی اگر نیک بنگریم
03.11 | 14:27
کە نزدیک بود مغزم بترکد در یک لحظە. غذا کم نیست، بلکە غذا را احتکار میکنند برای خرد کردن دیگران. همین گوشت را بدهند بە ملت، لازم نیست کار دیگری بکنند
03.11 | 14:24
در نروژ یک سکاندال در ان. ار. کو. نشان دادە شد در هفتە گذشتە. سالی ششصد هزار تن گوشت گوسفند سوزاندە میشود! من بعد از چند دقیقە از شنیدن این خبر و دیدن فیلم دکومنت، چنان سردرد شدیدی گرفتم کە نزدیک بود
05.06 | 17:33
کاک هێمن گیانی ئارامم برای هەرە هێژاو خۆشەویستم، وێڕای یەک دنیا سپاس لە یەک رستەدا ئەڵێم بەختەوەر بیت و هەر بژیت نووری هەر دوو چاوم